بهترین شکل خداحافظی، خداحافظی نکردن است. این را بعضیها به تجربه فهمیدهبودند. دقیقههای دور و بر مراسم خداحافظی معمولن ناراحتکنندهاند. حرف خاصی هم نمیزنیم. کار خاصی هم نمیکنیم. فقط بار غصه را سنگینتر میکنیم. با خیلیها خداحافظی نکردیم. بهتر همهمان. انگار که اختلافی پیشامده و دور شدیم. انگار که کاری پیشآمده و ناگهان رفتهایم. حالا برمیگردیم سر فرصت هم را محکم بغل میکنیم. شاید. شاید هم نه. چرند میگویم طبیعتن. خداحافظی نکردیم، طاقتش نبود
عليبي از خلال گودر
[Monday, May 30, 2011]
[
Link] [
]
:)
[Sunday, May 22, 2011]
[
Link] [
]
بعد از سرویس اساسی ماشین ام، بردمش کارواش. کف پوش های نو براش خریدم. باکشم تا خرخره پر کردم. شده مثل دسته گل. تازه بوی توت فرنگی هم می ده. راضی ام از خودم.
[
Link] [
]
به سلامتی هیلاری! امشب مستم! به کی مربوطه؟
[Saturday, May 21, 2011]
[
Link] [
]
هیلاری کیلینتون! ای دهنت سرویس!
نان تکنیکال سرتو بخوره!
معلومه هممون تکنیکال ایم.
اگه بخوایم هنر بخونیم خب می ریم فرانسه. اینجا چه غلطی می کنیم؟
[
Link] [
]
آدمها در ارتباطاتشان یک آستانه ی "تحمل" دارند، یک آستانه ی "تنفر" و یک آستانه ی " تهوع" ...
"از استیتس دوستم"
[Thursday, May 19, 2011]
[
Link] [
]
جاب آفر رو گرفت.
سلام ال دی!
[Wednesday, May 18, 2011]
[
Link] [
]
گاهی وقتها، مثل این روزها، هی از خودم میپرسم من که اینقدر حوصلهی هیچکاری رو ندارم و همهچی برام علیالسویه است و تقریبن هیچی هیجان زدهام نمیکنه و حتی آدمهای نایسی رو که هی هیجانزده میشن دست میندازم، چطوری اینهمه دوست خوب که دوستم دارند رو هنوز اطرافم دارم؟ چطوریه که این همه آدم اطرافم دارم که برنامه ریزی میکنند و اصرار میکنند تا من هم توی مهمونی و سفر و زندگیشون باشم؟ دارم نون گذشته رو میخورم هنوز؟ در گذشته آیا بهتر بودم؟ من اگر جای هر کدوم از آدمهای دوستداشتنی اطرافم بودم فوری یه آدم اینقدر بیاعتنا و شانه بالا اندازی مثل خودم رو حذف میکردم.
(
+)
[
Link] [
]
Caramel
از این فیلم ها که تا عمیق و احساساتی و غمناک می شن، آدمو می خندونن خوشم میاد. اصلا این فلسفه زندگی منه. به خاطر همین وقتی مثل آدمکای سرندی پیتی گریه می کنم هی بهش می می گم بخندون منو. یه چیزی بگو بخندم. خندیدن را دوست دارم. برای غصه خوردن سوژه به حد کافی پیدا می شه، مهم اینه که بتونی یه چیز خنده دار پیدا کنی و فاز را عوض کنی.
فیلم کارامل از این دسته فیلم ها بود. وقتی فیلم را نگاه می کردم مطمئن بودم که کارگردان زن است. بعد که چک کردم دیدم درست است. در واقع کارگردان تو فیلم هم تقریبا نقش اصلی را دارد. بعد در بیروت فیلم برداری شده و آخر سر فیلم را به بیروت تقدیم می کند. فقط برین تو بحر این موضوع که چقدر فرهنگ هامون نزدیکه.
نتیجه اخلاقی: زیاد سخت نگیرید .نیابد صبر کرد تا زندگی بهتر شه و بعد شاد شد. زندگی کلا همین چیزی (گهی؟) است که هست و هیج وقت آسونتر و بهتر از اینی که هست نمی شه. هر چی جلوتر میری پیچیده تر و سخت تر می شه. حالا دست خودمون است. می تونیم همش رو ناکامی ها و خورجین غصه ها فوکوس کنیم یا اینکه تو هر مرجله یه دلخوشی (هر چقدر هم کوچک) که مقطعی شادمون می کنه پیدا کنیم و زمان را بگذرونیم. البته بدیهی است که مخاطب بیشتر خودمم تا شماها. :)
فیلم خوبی بود. چسبید.
[Sunday, May 15, 2011]
[
Link] [
]
دیشب خواب دیدم که قاتل هستم . یعنی یکی را که یادم نمیاد کی بود کشتم. تمام مدارک مبنی بر قتل را از بین برم ولی هی عذاب وجدان داشتم. تمام شب را تو ترس و ناراحتی سپری کردم. نزدیکای چهار صبح وقتی از خواب بیدار شدم بی نهایت خوشحال بودم از این که قاتل نیستم. فرض کن. الان خیلی خوشحالم. انگار بقیه مشکلات زندگی ام بعد این خوابه تبدیل به یه سری چیزای احمقانه شدن. خدایا شکرت. قاتل نیستم.
[
Link] [
]
امروز در راه برگشت از دانشگاه، شبکه رادیویی که من تو ماشین گوش می دم برنامه ویژه پیانو و جز داشت که با دیانا ویوز مصاحبه می کرد. خلاصه این آهنگه را زنده خوند که بسی چسبید و رومنس خونم رفت بالا.
بعد چون تو خونه نه آب داشتم، نه نون و نه تخم مرغ، رفتم خرید. جشمتون روز بد نبیند که یهو بارون تصمیم گرفت در فاصله ماشین تا مارکت تبدیل به شاش گاو (به قول فرانسوی ها) شه. اصلا یه وضعی! حالا هم بعد از تپوندن هات داگ و آبجو خوابم گرفته. هرشب بی خوابی پدرمو در میاره حالا که فردا تعطیله ساعت 10 شب مست خوابم. رومنسی که با یه بطری آبجو تبدیل به خواب رو کاناپه بشه را همون گاو باید بشاشه توش. اینم از شب جمعه ما.
+
از کل اون دو سه سالی که می رفتم کلاس فرانسه فقط چیزایی که یه ترم اون معلم بی تربیته یادمون داد یادم مونده.
Il pleut comme vache qui pisse
اول کل جمله یادم نبود. شک داشتم گاو است یا سگ. بعد تو گوگل سرچ کردم:
فرانسوی ها+ گاو+ شاش
فرانسوی ها+ سگ + شاش
ولی چیزی گیرم نیومد. خواستم بگم اگه دیدین یه بیمار روانی با سرچ این سه کلمه به وبلاگتون رسیده زیاد تعجب نکنید.
[Friday, May 13, 2011]
[
Link] [
]
suicide
[Wednesday, May 11, 2011]
[
Link] [
]
به او گفتم وقتی قرار است جایی را ترک کنی دچار چنین حس غریبی میشوی که نهتنها [در آینده] دلتنگ آدمهایی خواهی شد که دوستشان داری، بلکه دلت برای خودت، آنطور که حالا در این لحظه و اینجا هستی هم تنگ خواهد شد، چرا که تو دیگر هرگز همین آدم نخواهی بود.
آذر نفیسی
(
+)
[Tuesday, May 10, 2011]
[
Link] [
]
حالم خوب نبود. مشاورم اغفالم کرد. گفت حالا برای یه مدت قرص بخور آروم ترت می کند. نگذار تا یه بحران دیگه برسه. منم بالاخره تن دادم که برم روانپزشک و قرص بخورم. یه هفته ای به خاک سیاه نشستم. بی اشتهایی منجر به رقص بندری معده. تن درد. سر گیجه. عدم تمرکز. یه بار هم تو کتابفروشی احساس کردم قفسه کتاب داره میاد روم ولی من رفتم رو قفسه کتاب. حالا اینو بگم می خندیدن ولی احساس می کنم چشام کم سو شدن. یه جورایی انگار چسبالو شدن. قیافه ام هم عینهو سامیه ال فیل کش ( شخصیت کتاب ماشاءالله خان در دربار هارون الرشید) . حالا بعد از آخر هفته به دکتره زنگ زدم. می گه بهتر شدی یا فرقی نکردی؟ می گم بدتر شدم. بعد از این که همه علائم ام را گفتم می گه: چند روز قرصاتو نخور تا به حالت نرمال برگردی بعد برات یه قرص دیگه می نویسم اونو بخور. می خواستم بگم مرتیکه اگه به حال نرمال برگردم مگه مغز خر خوردم دوباره دارو بخورم به پی پی خوردن بیفتم. خلاصه ترجیح می دم به خودکشی فکر کنم ولی معده درد نگیرم .اقلا هیجان و تنوع دارد.
بعد از یه هفته مصرف، امروز ترک کردم. حالا بی خواب شدم. تنم هم هی داغ و سرد می شه. عجب غلطی کردم.
[
Link] [
]
Potiche
Potiche - 2010فوق العاده! حتما ببینید.
[Sunday, May 08, 2011]
[
Link] [
]
حال نداشتم از رختخواب بیام بیرون. یه موقع هایی تنبلی تو رختخواب تو روز تعطیل حال می ده ولی یه موقع هایی هست که می دونی اگه الان پا نشی تا آخر روز افتادی و تمام روزت به ها رفته. معده ام درد می کند و سر درد دارم. بخاطر داروهای اخیر است. باید یه چیزی بخورم. سعی می کنم خودمو با فکر نوتلا و نون و چایی گول بزنم و از رختخواب بیام بیرون. شایدم کره و مربای گل ترک ها که از مغازه عرب ها گرفتم. فرق نمی کند یه چیز شیرین که بره تو منفذ های سرم یا تو حفره های چشمم و حالم را بهتر کند. نباید تسلیم شم. باید برم اونور کرکره ها رو بزنم کنار آفتاب بیاد تو خونه و پنجره را باز کنم تا هوای خونه عوض شه. آفتاب گیری این خونه را دوست دارم. اجاره این خونه آل ردی برام زیاد بود . حالا 100$ هم گرون تر کردن. از یه ور میگم بهتر مثل اون یکی خونه هه نمی شه که اجاره اش را ارزون کردن و تمام گری گوری ها ریختند اونجا را به گند کشیدند. نمی گم منظورم از گری گوری ها کیان. نمی خوام کام خودم و شما را تلخ کنم و انگ ریسیست بخورم. حالا بگذریم. آفتاب و بالکن دلباز این خونه را دوست دارم. بالاخره یه جوری می شه. فکر کنم باز امسال همینجا بمونم.
[
Link] [
]
flight tracker
از این به بعد اگه روز شنبه بخواد بره به خودم نارنجک می بندم می پرم زیر هواپیما! روزای دیگه هفته را گرفتند؟ دوشنبه بهترین است. سرم مشغول کار می شه و تا آخر هفته دیگه دلتنگی ام متعادل شده.
الان تنهایی دارم رسما دیوونه می شم.
تا نرسه که من خوابم نمی بره. :(
[
Link] [
]
[Saturday, May 07, 2011]
[
Link] [
]
هی
خره عوض چهار زانو ته منحنی سینوسی نشستن اگه ازینا نداری نخر خب. فقط تو وبلاگت بذار.خوب می شی. :**
You know what I mean! (do noghte di)
Viva La Juicy + Chanel chance (Eau Fraîche)
[Thursday, May 05, 2011]
[
Link] [
]
من یه وقتایی بلد نیستم خودمو از کف منحنی جمع کنم. یعنی یه بحرانایی هستن در زندگانی، یه بحرانای خیلی کم و مشخصی، که جزو نقاط ضعف من محسوب میشن. اتفاق که میافتن، ذهن من شروع میکنه از من یه هیولا ساختن. شروع میکنه همهی تقصیرا رو به گردن گرفتن و هی خودمقصربینی هی خودمقصربینی بعد کمکم شروع میکنه به خودلوزربینی و یههو چشم باز میکنی میبینی چارزانو نشستی کف منحنی سینوسیت، داری قلیون میکشی و داریوش گوش میدی و اصن یه بساطی.
...
(
+)
[
Link] [
]
یه حرفایی خیلی خیلی خصوص اند. به هرکسی نمی شه گفت. یه وقتی یه اتفاقی تو زندگیت می افتد و کاری ازت سر می زند که صد سال هم فکر نمی کردی یه همچین اتفاقی بیفتد یا بلایی به سرت بیاد. هیچ گونه توجیحی برای خودت نداری چه برسه برای بقیه آدما. شونه هات زیر بار سنگینش خم می شه و تا میای به خودت بیای و زندگیت را به روال عادی برگردونی از یه گوشه پاپ آوت می کند و دندوناشو بهت نشون می ده. استرس فکر کردن از دریچه چشم اطرافیان داغونت می کند. بهت یادآوری می کنه که نشین در مورد زندگی این و اون حکم بده. خودتو نگاه کن که چه سوژه نابی هستی برای جاج کردن مردم. باور کنید زندگی آدما خطی نیست.
این آخر هفته له شدم. پاپ آوت این دفعه را هم دفع کردم. مردم و زنده شدم. اما شدم عین زومبی ها. حتی جون ندارم ماسکمو رو صورتم نگه دارم. دلم می خواد یه روز از خواب پا شم و بگم همش رویا بود. یه رویای ...
پ.ن: دوستان عزیز لطفا سوال نفرمایید.
[
Link] [
]
Amores Perros
Amores Perros -2000 من نمی دونم چرا نرفتم فیلم Biutiful این آقای کارگردان عزیز رو ببینم.
هنوز نتفلیکس نیاورده.
[Wednesday, May 04, 2011]
[
Link] [
]
suicide
[Tuesday, May 03, 2011]
[
Link] [
]
غر می زنم
یه کارایی هست که رو اعصاب است ولی یه روز کاری باید وقت بگذاری بشینی تمومشون کنی.
چندین ماه است دستگیره داخلی در ماشین ام شکسته و عوض گودر خونی نمی شینم یدونه دستگیره آن لاین سفارش بدم. عوض کرن تایمینگ بلت ماشین ام که هر آن ممکنه وسط راه ولم کنه. یعنی اول پیدا کردن یه تعمیرکار خوب که قیمت خون باباش را ازم نگیره. کردیت کاردی که یه ماه پیش سفارش دادم هنوز نیومده ولی 10 دقیقه وقت نمی گذارم که بهشون زنگ بزنم و کارت جدید درخواست کنم. بیمه سلامتی ام قرار است یه پولی را بده ولی می گه تو سهمتو ندادی، حالا باید حالیشون کنم که من سهمم را دادم و حالا نوبت شماست که 80% را بدید. از یه ور هم هی فرت و فرت از دکترم نامه میاد که که چرا پولمو نمی دی؟ پس کو پس؟! سر و کله زدن با شرکت اینترنتی که به خونم اینترنت می ده. بگم به خدا این زجری که اینترنت شما تو این مدت به من داد را من تو ایران تجربه نکردم. پس دادن یه سری خرید هایی که کردم و پشیمون شدم و اگه تا یه ماه دیگه پس ندم ور دلم می مونن. زنگ زدن به آفیس خدمات آپارتمنمون که بیان دوش آبی را که یه ماه است چکه می کند درست کنند. عوض کردن باطری ساعتم. پیدا کردن آن لاین یه مونیتور خوب و ارزون که رییسم برام بخرد.
[
Link] [
]
فستیوال کیت و پرنس ویلیام تموم شد، حالا فستیوال اسامه بن لادن شروع شد. جمعش کنین بابا!
[
Link] [
]
CopyRight © 2006 Takineh.blogspot