حال نداشتم از رختخواب بیام بیرون. یه موقع هایی تنبلی تو رختخواب تو روز تعطیل حال می ده ولی یه موقع هایی هست که می دونی اگه الان پا نشی تا آخر روز افتادی و تمام روزت به ها رفته. معده ام درد می کند و سر درد دارم. بخاطر داروهای اخیر است. باید یه چیزی بخورم. سعی می کنم خودمو با فکر نوتلا و نون و چایی گول بزنم و از رختخواب بیام بیرون. شایدم کره و مربای گل ترک ها که از مغازه عرب ها گرفتم. فرق نمی کند یه چیز شیرین که بره تو منفذ های سرم یا تو حفره های چشمم و حالم را بهتر کند. نباید تسلیم شم. باید برم اونور کرکره ها رو بزنم کنار آفتاب بیاد تو خونه و پنجره را باز کنم تا هوای خونه عوض شه. آفتاب گیری این خونه را دوست دارم. اجاره این خونه آل ردی برام زیاد بود . حالا 100$ هم گرون تر کردن. از یه ور میگم بهتر مثل اون یکی خونه هه نمی شه که اجاره اش را ارزون کردن و تمام گری گوری ها ریختند اونجا را به گند کشیدند. نمی گم منظورم از گری گوری ها کیان. نمی خوام کام خودم و شما را تلخ کنم و انگ ریسیست بخورم. حالا بگذریم. آفتاب و بالکن دلباز این خونه را دوست دارم. بالاخره یه جوری می شه. فکر کنم باز امسال همینجا بمونم.