همین جوری های شنبه

[Saturday, February 26, 2011]   [Link]   [ ]

I wish I was special
یه بار سیزعلیف تو وبلاگش نوشته بود. آدمای دنیا دو دسته اند اونایی که می دونند" صبحونه ام شده سیگار و چایی" نامجو دقیقا یعنی چی و اونایی که نمی فهمند. حالا از نظر من همون دسته بندی در مورد Creep (Radio head) صدق می کند.
کلا اینروزام همش ردیو هدی شده.

[Friday, February 25, 2011]   [Link]   [ ]


نمی نویسم چون از حال و هوای وبلاگ های ایران و وبلاگ خوان های ایران بدورم. راحت نیستم در حالی که ملت تو ایران جونشونو به خطر می اندازند و تو خیابونا می ریزند، من از این ور از روزمرگی های مسخره ام بنویسم. سهم من از ایرانی بودن فقط کابوس های تمام نشدنی شبانه است.

+

تمام تاریخچه ی مبارزات من از زیر پتو: برویم یا بمانیم؟

بیست و دوم فوریه دوهزار و یازده

[Thursday, February 24, 2011]   [Link]   [ ]

شیر یا خط
وقتی به شرایطی برخوردی که دوتا انتخاب داشتی و مردد بودی ؛ خیلی راحت با یه سکه، شیر یا خط بنداز!!
به جواب می رسی، اما نه به خاطر شیر یا خط اومدن سکه، بلکه به خاطر اینکه توی اون لحظاتی که سکه داره رو هوا می چرخه ، یه دفعه می فهمی دلت می خواد شیر بیاد یا خط... یه دفعه می فهمی به کدوم انتخاب راغبتری...

پ.ن :یکی از دیالوگای فیلم the good guy می باشد به ترجمه خودم!
(+)

[Sunday, February 13, 2011]   [Link]   [ ]



THE KING'S SPEECH
فیلم خوبی بود. بازی Colin Firth معرکه بود. بنده خدا را اونقدر تو فیلم های ژانر "کریسمسی-عشقی –گاهی تخمی" دیده بودم که زیاد به چشم خریدار ال بازیگری بهش نگاه نمی کردم. اما بعد از این فیلم حسابی ارادتم بهش زیاد شد.

[Saturday, February 12, 2011]   [Link]   [ ]



شوخی شوخی لایف استایلم عوض شده و سحرخیز شدم. کی باور می کرد؟
از ساعت هفت و نیم دارم کار می کنم و منتظرم با پست داکم که آلمان است، اسکایپ کنم. دقیقا یه ماه به کنفرانس مونده یادش افتاده که با هم پروژه مشترک داریم. تازه شروع کرده به چک کردن کارای من که نصفشون را با کامند rm -r باید بریزیم تو سطل آشغال.
اما این تو بمیری از اون تو بمیری ها نیست. این یکی فقط با کار کردن من جبران نمی شه. برای محاسبات احتیاج به زمان داریم. خدا لعنتت کند ماسکی!

[Thursday, February 10, 2011]   [Link]   [ ]

مرده شورشو ببرن!
Definition of Perfectionism

Hamachek describes two types of perfectionism. Normal perfectionists "derive a very real sense of pleasure from the labours of a painstaking effort" while neurotic perfectionists are "unable to feel satisfaction because in their own eyes they never seem to do things [well] enough to warrant that feeling of satisfaction". Burns defines perfectionists as "people who strain compulsively and unremittingly toward impossible goals and who measure their own worth entirely in terms of productivity and accomplishment".
Greenspon considers perfectionism to be unitary combination of a desire to be perfect, a fear of imperfection, and an emotional conviction that perfection (not “near-perfection”) is the only route to personal acceptance by others. Perfectionism itself is thus never seen as healthy or adaptive. (+)

  [Link]   [ ]


جدیدنا وقتی که پریود می شم احساس همزاد پنداری عجیبی با فُک (خوک دریایی) می کنم! از جام نمی تونم جم بخورم. شکمم قلمبه می شه. از خودم بدم میاد. پوووف!

[Wednesday, February 09, 2011]   [Link]   [ ]


عادت کردم روز تعطیل و غیر تعطیل صبح ساعت 7 از خواب پا می شم. الان صبح زود یکشنبه است. نقش این گربه را بازی کردم تا از خواب بی خوابش کنم ولی جواب نداد. منم بلند شدم دارم گودر می خونم. از یه ور به امر خطیر لاندری روزهای تعطیل مشغولم. آخه اینا نوشتن دارد؟
+
یه بار یکی تو گودر نوشته بود :"فکر نمی کردم تلخ ترین تجربه ام در خارج رفتن به سلمونی باشد!" اینو که خونده بودم از خنده مرده بودم چون من هردفعه که می رم همین بلا سرم میاد. تازه قرار نیست مدلی به موهام داده شه. موهام لخت و یه کم بلند است. هردفعه بهشون می گم فقط می خوام موهامو مرتب کنم. چتری کوتاه کردنشون که فاجعه است. با چتری دقیقا می شم عین "احسانه علی آبادی 8 ساله از تهران" (اسم را کاملا رندوم انتخاب کردم)
حالا امروز یه جای جدید پیدا کردم و قرار است بریم اونجا. خداوند به خیر کند.

[Sunday, February 06, 2011]   [Link]   [ ]


یه رستوران ایرانی جدید اینجا باز شده که باید از قبل سفارش بدی و بعد بری تحویل بگیری. دفعه قبل که بهشون زنگ زدم صاحبش خیلی با گوشت تلخی جواب سوالام را داد. شایدم من اینجا لوس شدم و سطح توقع ام در برخورد صاحب رستوران با مشتری رفته بالا. خلاصه امروز که می خواستم دوباره زنگ بزنم استرس گرفته بودم. می ترسیدم یارو دوباره باهام بد حرف بزنه و منم بهم بر بخورد و دیگه از اونجا غذا نگیرم. در کل به ضرر خودم می شه چون اینجا رستوران ایرانی دور و برمون نداریم!

فکر کنم ایران سریال Seinfeld نگاه کرن زیاد باب نیست. منم اولا دوست نداشتم ولی چون دوستم هر شب می نشست پای اینا، منم مجبور شدم و نگاه کردم. دیدم اینام خیلی بامزه اند و الان خیلی دوستشون دارم. خلاصه یه قسمتی تو ساینفلد هست در مورد یه سوپ فروشی که صاحب مغازه اش خیلی عنق است ولی سوپ های خیلی خوبی دارد. با اینکه خیلی بد رفتار می کند اینا بازم ازش سوپ می خرند. از اینجا می تونید اینو نگاه کنید.

[Saturday, February 05, 2011]   [Link]   [ ]


آدمهاي غمگيني هستند كه شما هميشه از آنها خاطرات لبخند هايشان را در ذهن داريد
اين آدمها وقتي نميتوانند بخندند... گم و گور ميشوند

from m in Google Reader

[Thursday, February 03, 2011]   [Link]   [ ]


اعتبار خود را در بی اعتبار ساختن دیگران جستجو نکنید.

[Wednesday, February 02, 2011]   [Link]   [ ]

CopyRight © 2006 Takineh.blogspot





[powered by blogger]