یه آقایی از طرف شرکتی که با دانشگاهشون کنتراکت دارد جهت اسباب کشی وسایلش اومده خونمون. دانشجوی بیزینس تو دانشگاه ماست و برای پول در آوردن به طور پاره وقت حمالی مدرن و پروفشنال می کند. نشستم رو کاناپه و نظاره گر جمع شدن وسایلش از گوشه و کنار خونه هستم. نصف واکینگ روم خالی خالی شده. انگار تازه دارم متوجه می شم که جدی جدی داره می ره. فعلا تا یه هفته دیگه اینجاست. بعدش بالاخره یه جوری می شه. فکر کنم حالم خوب نیست. جون ندارم احساساتی شم. فشارم خیلی پایینه.
[Wednesday, August 24, 2011]
[
Link] [
]
CopyRight © 2006 Takineh.blogspot