روز شنبه و نصف روز یکشنبه ام را در حال سوئیچ بین تخت و کاناپه (لپ تاپ و تلویزیون ) به سر بردم. دیگه به حالت انزجار از خود رسیده بودم که با هزار آیه و التماس حسن کچل درونم را راضی کردم که بره حموم و پا شدم اومدم دانشگاه. داشتم قهوه درست می کردم که یکی از بچه ها را دیدم که کلا در روز معمولی کار نمی کند چه برسه به آخر هفته. خش خش با ماگش اومده ازم قهوه بگیره. می گم اینجا چی کار می کنی؟ می گه اومد نشنال جئوگرافیک بخونم. حالا از جلوی اتاقش رد شدم می بینم صدای پینک فلوید ام بلند کرده. کلا بهش خوش می گذرد. خوشم میاد از آدمایی که ریلکس اند.
[Sunday, July 10, 2011]
[
Link] [
]
CopyRight © 2006 Takineh.blogspot