خیلی کار می کنم. نا ندارم وبلاگ بنویسم. البته اکه هم نا داشته باشم مطمئنا جای وبلاگ نوشتن بازم کار می کنم ! سایز قهوه هام از تال به گراند ترفیع پیدا کرده. شب ها دیر میام خونه بطوری که جلوی آپارتمان ام جای پارک گیر نمیاد و مجبورم یه عالمه اونورتر پارک کنم و پیاده بیام. تو این هیرو ویری عروسی دعوت شدم و مجبور شدم لباس بخرم. دامن لباس خیلی دراز است. اینجا جایی را نمی شناسم که کار خرده ریز خیاطی بکند. حالا باید خودم بشینم هرچی از طرح کاد یادگرفتم رو لباس جینگول شبم اجرا کنم.
+
خیلی وقته خودنویس می خوام بخرم و هنوز موفق نشدم. با شور و شوق از توی اینترنت یه مغازه ای را در داون تاون پیدا کرده. به زور دیروز منو اونجا برده تا برام خودنویس بخره. تصورمون یه مغازه قلم فروشی قدیمی بود با یه عالمه خودنویس هیجان انگیز. منتها از یه مغازه خیلی لوکس که کیف و ساعت و خودنویس می فروخت سر در آوردیم. نمی دونم به چه مناسبتی تو مغازه سه نفر ویولون می زدند و شامپاین سرو می شد. رنج قیمت خودنویس ها از 750$ شروع می شد. کلی تو ذوقمون خورد. یه عالمه حس متضاد داشتم که کلا نمی نویسم. چون وبلاگ من جایی است که قراره چیزها ساده باشند. بگذریم. چند مغازه اونورتر یه شکلات فروشی بود. از دختره اجازه گرفتم که ازش عکس بندازم. بعد هم یه بسته از این توت فرنگی هایی که تو شکلات آب تنی کردن خریدیم و باشلوار جین های زوار دررفته و کوله پشتی هایی که رو کولمون بود راه افتادیم به سمت ماشین.
[Friday, March 04, 2011]
[
Link] [
]
CopyRight © 2006 Takineh.blogspot