ساعت 8 صبح از هتل چک آوت کردیم. قرار بود ساعت 4 که کارشون تموم می شه به سمت خونه حرکت کنیم. باید تا اون موقع سر خودم را یه جوری گرم می کردم. حوصه گشت و گذار و پیاده روی نداشتم، یه زیر انداز از مغازه های ساحل خریدم. چند تا مقاله مرجع قدیمی مربوط به ریسرچ ام را آورده بودم. اصلا حس اش نبود. با خودم گفتم خاک بر سر برای یه روز هم که شده بی خیال کار باش. بعد هرچی گشتم تا مجله درپیتی پیدا کنم و بخرم چیزی گیرم نیومد. به صاحب مغازه می گم اینجاها هیچ جایی مجله گیر نمیاد؟ گفت: اینجا مردم فقط از آفتاب لذت می برند. خلاصه بدین ترتیب من با تلفن بی شارژ، بی آی پاد و بی مجله رو زیر اندازم دراز کشیدم. یادم نمیاد کی خوابیدم ولی وقتی بیدار شدم احساس می کردم تو بهشت ام.

[Saturday, March 12, 2011]   [Link]   [ ]

CopyRight © 2006 Takineh.blogspot





[powered by blogger]