دیشب خونه استاد راهنمام دعوت بودیم. جلوی پیشخوان آشپزخانه بودم و داشتیم با دوست اکراینی ام در مورد تفاوت کریسمس اونا با اینا صحبت می کردیم. ویزیتور لهستانی مون نمی دونم از کجا خودشو به ما رسوند. برگشته با خنده به من جلوی بقیه می گه : "دارم تصور می کنم که تو اگه تو ایران این لباسی که امشب پوشیدی را بپوشی باهات چی کار می کنند. هاهاها... احتمالا سنگسارت می کنند!" اینو گفت و با خنده دور شد. آقا منو می گی، همچین حرصم گرفت. می خواستم برم خرشو بگیرم بگم: "دارم تصور می کنم که اگه الان زمان جنگ جهانی دوم بود تو نمی تونستی انقدر بی خیال بخندی و زر بزنی و مطمئنا نگران زنت بودی. هاهاها... احتمالا زنت یا زیر سربازهای آلمانی بود یا روس!" نمی دونم چقدر ربط دارد. فقط خیلی حرصم گرفته . هر ملتی به قول اینا نقاط touchy در تاریخ مملکتشون دارد. حالا اینکه دستتو بذاری روش و بکنی تو چشم طرف خیلی بی شعوری می خواد. مثلا من هیچ وقت به دوست ترکم نمی گم خوب ارمنی ها را قتل عام کردید. هاهاها ! چه می دونم. الان ساعت 8 صبح است و من از 7 صبح بی خواب شدم و به این فکر می کردم. حالا نوشتم سبک تر شدم.
+
خیلی جالبه، من از وقتی که اینجا اومدم خیلی محافظه کار تر از مهمونی های ایران لباس می پوشم و شدیدا اعتقاد دارم که تو ایران ملت خوش لباس تر و فشن تر از اینجا هستند. کلا به خودشون و سر و وضعشون خیلی می رسند. اقلا قشری که من باهاشون در ارتباط بودم.

[Sunday, December 26, 2010]   [Link]   [ ]

CopyRight © 2006 Takineh.blogspot





[powered by blogger]