هم کار کردنم بطور فشرده است هم تفریح کردنم. از دیروز بعد از ظهر تا حالا عین وروره جادو از این سر شهر به اون سر شهر در حال تفریح هستم و رسما خودم را خفه کردم. مهمونی، داون تاون ، صبحونه تو یکی از رستوران های فنسی اینجا بعد از ورزش صبحگاهی، شاپینگ اساسی و در آخر سینما. انگار فقط بخوام بخودم ثابت کنم که همه کار و زندگی ام کار نیست. آدم بورینگ و گهی نیستم. برعکس خیلی باحالم و خیلی هم خوش می گذره! حالا خسته و کوفته ولو شدم و با خودم فکر می کنم که آخه مگه مرض داری بچه جان، یکدوم اینا بس بود و از سرتم زیاد.
[Monday, December 20, 2010]
[
Link] [
]
CopyRight © 2006 Takineh.blogspot