چگونه می شود به آن کسی که می رود اینسان،
صبور،
سنگین،
فرمان ایست داد.
فروغ
+
به یه جایی می رسی که می بینی دیگه تو دلت تموم شده. به قول ممد* خورشید هم اگه بیاد این دستت و ماهم اون یکی دستت دیگه ارزشی برات ندارد. همه بهونه هایی که برای خودت می تراشیدی به باد رفته و امیدی نیست. هیچ ترسی باقی نمونده. تمام شجاعت و اعتماد به نفس و قدرت ات برگشته. می دونی که نباید کش بدی و دیگه وقتش رسیده. متاسفانه حتی جرات و مسولیت اتمام هم به عهده خودته.
همین.
تمام.
پشیمون نیستم، فقط غمگین و متاسفم.
ثبت شود برای آینده.
+
*تو این حال و روز می گم اگه به ممد لینک ندم یکی میاد خرمو می چسبه می گه این جمله خودت نیست. گه خوردی تو وبلاگت نوشتی. عجب گیری افتادما!
[Wednesday, December 15, 2010]
[