بعد از دو روز استراحت بعد از عمل اومدم آفیس. تو مایکروویو شیر داغ کردم. یه چیزی هم شبیه نون قندی از مغازه عرب ها (اسم صاحب مغازه را شتر فروش گذاشتم) خریدم. نون قندی را می کنم تو شیر تا نرم شه و بعد می خورم. . در این حین کل کل دوستامو پای یکی از عکس هام می خونم و گریه می کنم. گریه می کنم ولی دست از نون قندی خوردن ام هم بر نمی دارم! منم اومدم بنویسم خیلی دلم براتون تنگ شده دیوونه ها که سه دقیقه استفاده روزانه ام تموم شد و صفحه فیلتر شد. خیلی احساساتی ام اینروزا. پریودم که گذشت، احتمالا حامله ای چیزی شدم خودم خبر ندارم. این همه بالا پایین بودن احساسات طبیعی نیست. خلاصه صحنه دیدنی ای است.
[Wednesday, December 08, 2010]
[
Link] [
]
CopyRight © 2006 Takineh.blogspot