استاد راهنمای عزیز بعد از دو ماه بالاخره پیپر منو خوند و کامنتاشو داد. حالا به روش چوب در باسن، هی ای میل و زنگ می زنه می گه چی شد؟ کامنتامو اعمال کردی؟ کی تمومش می کنی؟ باید زود بفرستیم پیپرتو بره. انگار نه انگار که دو ماهه من علافش بودم. حالا بگذریم. روز شنبه پاشدم اومدم دانشگاه روی پیپرم کار کنم. دیدم مسابقه فوتبال است و بساط tailgating براه است و جا پارک پیدا نمی شه. من سر از قواعد بازی فوتبال آمریکایی در نمیارم و بنظرم جزو بورینگ ترین ورزش های دنیا است. نظریه ام هم اینه که ملت عاشق مراسم قبل شروع بازی که شامل آبجو خوردن جیش کردن، بازم آبجو خوردن جیش کردن ، گریل هات داگ و برگر و بازی های مسخره ای که می کنند هستند. بعد که بازی شروع می شه اونقدر مستند که هر اتفاق دیگه ای هم اون وسط زمین فوتبال (مثل مراسم عزاداری عاشورا) بیفته باز اینا شور و هیجان نشون می دهند. چند تا از شاگردامو دیدم. برای یه لحظه می خواستم اغفال شم برم قاطیشون. بعد دیدم بهتره امروز را کار کنم و معده و انرژی ام را برای فردا نگه دارم. از حالا خیلی برای فردا هیجان زده ام. :دی

[Saturday, November 13, 2010]   [Link]   [ ]

CopyRight © 2006 Takineh.blogspot





[powered by blogger]