دیگه مطمئنم من تموم می کنم ولی paper ام تموم نمی شه. عینهو بختک افتاده به جونم. همه چیزش به یه ور introduction و رفرنس بازی هاش به یه ور. اونیکی پروژه ام به یه جایی رسیده ومی دونم که برای کنفرانس امسال که تو دالاس است بالاخره یه چیزی دارم که ارائه بدم. .یه پروژه هیجان انگیز دیگه هست که شدیدا دلم می خواد اونو انجام بدم و تا موقعی که این پیپر لعنتی تموم نشه نمی تونم اونو شروع کنم. همشم می ترسم استادم برداره اونو به یکی دیگه بده. خلاصه کار زیاد می کنم، خسته زیاد می شم ولی بازده ندارم. بالاخره یه جوری می شه دیگه . اصلا اینو بی خیال بگذار راجع به می ماس صحبت کنم.
قدیما به ماست، سیب خرد شده و مربای توت فرنگی مامان پز اضافه کرده و نوش جان می کردم. اسمشم می ماس گذاشته بودم. امروز تازه یادم افتاد که از موقعی که اینجا اومدم اصلا می ماس درست نکرده ام. بدین ترتیب شام می ماس میل کرده و بسیار راضی از زندگانی ام در همین لحظه (9:25 pm) دارم How I met your mother نگاه می کنم در حالی که دو تا بالش زیر پاهام گذاشتم تا خستگی ام در ره. گور بابای آینده!
[Tuesday, October 12, 2010]
[
Link] [
]
CopyRight © 2006 Takineh.blogspot