تابستون اولین استاپ سفرمون نیوجرسی بود. خونه یکی از دوستامون رفتیم که قبلا دوبار پیش ما اومده بودند. خونه شون تو محله یهودی ها بود. برای اولین بار تو عمرم یه عالمه یهودی با کلاه های خاص خودشون دیدم. خونه شون قدیمی بود.به محض ورود بوی کفش میومد. خونشون پر از خنزر و پنزر بود. همه جارو گند گرفته بود.بی رحما، یه قناری هم تو قفس داشتند. بنده خدا تو اون آشغال دونی افسرده شده بود و جیکش در نمیومد. خیلی جالبه ، شاکی بودند که چرا آواز نمی خونه!
واکنش آدمای مختلف وقتی ذهنشون آشفته است و استرس دارند متفاوت است. من جزو اون آدمام که باید دور و برمو جمع جور کنم و برق بندازم. یکی از فانتزی های زندگی من اینه که یه روز برم خونه اونارو تمیز کنم و وسایل اضافی شونو بندازم دور. الان ای میل بلیط های ارزون امروز را گرفتم و دیدم اگه تا سه ساعت دیگه خودمو به فرودگاه برسونم می تونم با قیمت ارزون برم نیوجرسی. عین اون قسمت فرندز که مونیکا با اسباب و وسایل تمیزکاری پاشد رفت در خونه دوست دختر سابق راس. :))
امشب نمی رم ولی بالاخره یه روز اون قناری را نجات می دم.

[Tuesday, October 19, 2010]   [Link]   [ ]

CopyRight © 2006 Takineh.blogspot





[powered by blogger]