دیروز دیدم از درد نمی تونم راه برم و دیگه کار از انکار درد و جمله معروف وقت ندارم خیلی وقته که گذشته. خیلی مسخره است ولی اتاق سرد و نیمه تاریک رادیوگرافی عین خونه عمه ام ساکت و آرامش بخش بود.  دلم می خواست زمان وایسه و من اونجا بمونم. وقتی روی تخت اکس ری دراز کشیدم تنها آرزوم این بودکه یکی یه پتو بهم بده و من بی خیال همه ددلاین ها و کارهام یه دل سیر همونجا بگیرم بخوابم. 
ولی متاسفانه یارو اونقدر عنق و گوشت تلخ بود که نگذاشت اقلا با فانتزی پتو و خواب قیلوله حداقل ده دقیقه کیفور شم. حاضرم شرط ببندم جمهوری خواه بود. یعنی از مدل رفتارش مطمئنم.
 
[Thursday, September 23, 2010]
                                    
  
[
Link]      [
]
   
 
 CopyRight © 2006 Takineh.blogspot