دیشب تو خواب دوچرخه ام پیدا شد. پایین یه خیابون به یه درخت بسته شده بود. شبیه خیابون های سیاتل. شیب دار و رو به دریا. تو اسلکله دیدمش. حتی لاغرتر از قبل. پشتش به من بود و منو نمی دید. دنبالش دویدم تا خبر بدم دوچرخه ام پیدا شده . می دونستم خوشحال می شه. می خواستم بهش بگم دیگه مطمئن هستم که دوستش دارم و می تونه برگرده. بعد نمی دونم از کدوم گوری یه گاو شاخداراز پشت بهش حمله کرد. می خواستم صداش بزنم ولی اسمش یادم نمیومد. جیغ می زدم ولی نمی شنید. فقط می دویدم که بهش برسم و از دست گاوه نجاتش بدم اما می دونستم که نمی رسم . بعد گاوه جلوی چشام از پشت شاخش زد و هلش داد و دوتایی با هم رفتند قعر دریا. ساعت 4 صبح بود. بیدار شدم و دیگه خوابم نبرد.
این بود صبح روز یکشنبه من. بدین ترتیب تمام روز در مود سگ آقای پتی ول سپری شد.

[Monday, September 13, 2010]   [Link]   [ ]

CopyRight © 2006 Takineh.blogspot





[powered by blogger]