از خرید برگشتم. چهار بار سه طبقه رو بالا و پایین رفتم تا صندوق عقب ماشینم خالی شه. یخچال رو تمیز کردم و همه خریدامو جا دادم. بعد از اینکه دستامو شستم و یه دونه اسمیرنف آیس تگری برای خودم باز کردم تا جلوی تلویزیون ولو شم و فیلم ببینم تازه یادم افتاد که سیب زمینی ها نیستند و جاشون گذاشتم. از اونجایی که فردا مهمون دارم و می خوام سالاد الویه درست کنم، امشب اینهمه خرید رو یه جا کردم که فردا از خونه بیرون نرم. خلاصه دوباره رفتم و برگشتم و خیلی خسته ام. هر دفعه که تنهایی می رم خرید یاد مامانم می افتم که اون موقع ها به من و برادرم می گفت : " اینجا تو هتل دارید زندگی می کنید و خودتون خبر ندارید. نمی دونید کی می خره کی میاره کی می پزه کی می شوره کی می سابه." .
+
اسمیرنف لمونادی چونان اسیدی معده ام رو دارد سوراخ می کند. هردفعه میام طعم تازشو امتحان کنم سرم می خورد به سنگ.
[Saturday, August 28, 2010]
[
Link] [
]
CopyRight © 2006 Takineh.blogspot