استاد راهنمای جاکشم تو روز روشن ور داشته ایده و دیتا پست داک و دانشجوشو با یه گروه دیگه پابلیش کرده روشم یه لیوان آب خنک . یعنی واقعا باورم نمی شه. به قول دوستم ما آکادمیا رو انتخاب کردیم به امید اینکه توش کلاشی و دزدی و هزار جور کثافت کاری دیگه نباشه. اگه قرار بود همه اینارو تجربه کنیم می رفتیم یه شغل دیگه انتخاب می کردیم که اقلا آب و نونی توش باشد. واقعا به این نتیجه رسیدم که این کاری که ما می کنیم هیج فرقی با بیزینس ندارد. استاد راهنمام یه بیزینس من تمام عیار است. هدف هم وسیله رو توجیح می کند.تو این وادی هم همه چیز رو پول می چرخد. برای داشتن پول پابلیکیشن می خوای و قصه ادامه دارد.
خلاصه به یه جایی می رسی می بینی دیگه نه کیفیتی مونده تو کار، نه شور وعلاقه ای. تبدیل شده ای به یه برده که کارش تولید پیپر برای بیزینس استاد راهنماشه.

[Wednesday, August 25, 2010]   [Link]   [ ]

CopyRight © 2006 Takineh.blogspot





[powered by blogger]