این آخر هفته جرات تنهایی سفر کردن رو نکردم. ترسیدم بدتر عوض اینکه دلم وا شه برم اونجا تنهایی غم باد بگیرم بنابراین به اولین پیشنهاد فان آخر هفته ای که کایاک سواری بود جواب مثبت دادم . کسی که برنامه ریزی کرده بود از اون آمریکایی های به قول خودشون healthy بود. کلا اینا حد وسط ندارند یا خیلی چاق اند و سالی یه بار هم یه تکونی به بدنشون نمی دن یا اینکه از اون ور بوم افتادند و هفت روز هفته مثل بولدوزر ورزش می کنند و در مورد غذا خوردنشون کلی ادا و اطوار دارند.
صبح ساعت 6 از اینجا راه افتادیم. خلاصه سرتون رو درد نیارم که این خانومم فکر کرده بود که ما هم مثل خودش روزی دو مایل می دویم و هرهفته میام کایاک سواری. یه دماری از روزگارمون در آورد که فکر کنم حالا حالاها یادمون نره. البته بگذریم که من خیلی کم پارو زدم و بیشتر راه پارتنرم جور منو کشید. دیگه وسطای راه از شدت بیچارگی و فشار پارو زدن دچار خنده هیستریک شده بودم. یکی از آقایونی که اومده بود، بلد بود ادای همه لهجه ها رو اعم از سیاهپوستی، هندی، چینی ،... در بیاره. آخرش بهش گفتم می تونی لهجه منم تقلید کنی.
بر گشت گفت: Yours is just laugher!
حالا زیاد بی انصافی نکنم، روز خوبی بود و خوش گذشت.

[Sunday, August 22, 2010]   [Link]   [ ]

CopyRight © 2006 Takineh.blogspot





[powered by blogger]