امروز از اون روزایی است که ذهنم جمع و جور نمی شه که بشینم کار کنم. دارم مثلا دیباگ می کنم. از یه ور ای میل و فیس بوکم رو رفرش می کنم تا اگه یه موقع اوباما نامه شخصی برام فرستاده باشه در جا چک کنم! و از یه ور دیگه نشستم آرشیو وبلاگی که تازه کشف کردم(دیفال مستراح) رو می خونم و سعی می کنم بلند نخندم. خب معلومه دیگه یه تغییر تو کد می دم ران می کنم بعد یادم می ره چه غلطی کرده ام.
حالا دو راه پیش رومه. یا باید بند و بساطمو جمع کنم پاشم برم خونه بشینم پای تلویزیون رآلیتی شو ببینم و آبجو بخورم تا وقتی که رو کاناپه خوابم ببره یا همین الان باید پاشم یه قهوه خفن ویتنامی درست کنم و بزنم تو رگ و به قول معروف کانمو هم بیارم و تسلیم سرنوشتم شم.
پ.ن 1 در ضمن وبلاگ "دیفال مستراح" خداست. چرا من تا حالا این وبلاگ رو ندیده بودم.
پ.ن2 این اسلام الدین (یکی از هم آفیسی هام) هم چشمش در اومد از بس از جلوی مونیتور من رد شد و زل زد ببینه من دارم چی کار می کنم. آقا همینه که هست. امروز کار نعطیله.