چند بار لباس عوض کردم. ابروهامو بردشتم. موهامو درست کردم. انگار دارم سر قرار می رم. از اون قرار هیجان انگیزای 19 سالگی. الان تو فرودگاهم . بعد از اومدنم، این اولین باری است که وقتی میام فرودگاه بغض تو راه گلوم گیر نمی کند. به اطرافیانم از اون نگاها نمی اندازم که کوفتتون بشه که انقدر راحت مسافرت می کنید و خاک بر سر همتون که هیچ موقع شرایط و حال من زندانی رو درک نخواهید کرد. امروز به پهنای صورتم به همه لبخند می زنم. قهوه ام رو گرفتم، لب تابم رو باز کردم و دارم وبلاگ می نویسم و منتظرم تا مامام رو بعد از مدت ها ببینم. خیلی هیجان زده ام. خیلی خوشبختم.

[Thursday, December 17, 2009]   [Link]   [ ]

CopyRight © 2006 Takineh.blogspot





[powered by blogger]