بفرمایید قهوه
بارون و قهوه و سیگار. ته فنجونم یه نعل گنده افتاده. آدمیزاد است دیگه به خرافات علاقه دارد.
+
امروز از اون روزایی است که خوش خوشانمه، خوشبختم، خوشبینم و دلم اندازه یه دنیا باز است. هه...حتی استاد راهنمام رو هم دوست دارم.
+
داون تاون یه بار گیرآوردیم که کافه شوکای بارهاست. احتیاج به توضیح نیست فکر کنم می فهمید چی می گم. هردفعه همون آدما با همون مدل های خاص خودشون. فکر کنم از این به بعد هر هفته یه سری بزنم. آدمیزاد است دیگه دلش پاتوق می خواد بعضی وقتا.
+
نوشتنم نمیاد. گفتم یه خودی نشون بدم. همین!