آقا جون به تو چه؟
شب کابوس دیدم ایرانم و بالاخره بر خلاف مبارزات نفس گیر و برخلاف میل، تن دادم که دماغم رو عمل کنم و اون قوز کوچولو رو که چونان خاری بر چشم همگان می رفت را بردارم. جزئیات یادمه. محل عمل یه جایی تو مایه های دندون پزشکی بود و هیچ دردی هم نداشت. جالب اینجاست که بعد از عمل هیچ بنی بشری متوجه تغییرات دماغم نشد و هیچ کامنتی نداد! هی به همه نگاه می کردم که بابا بالاخره عمل کردم ببینین الان دماغم صاف صاف است. اما انگار نه انگار هیچ کی اصلا نمی فهمید که عمل کردم.
باور کنید در مدتی که اینجا هستم قوز دماغم رو فراموش کردم و از حالت دفاعی اومدم بیرون. از بس که اینجا بر عکس ایران کسی حق خودش نمی دونه که از این مدل کامنتا بده. به جان خودم اینجا از بنی بشری کامنتی نازکتر از گل نشنیدم. همش می گن سرت قشنگه،دمت قشنگه... دیگه بدجنسشون که می خواد حالتو بگیره و بگه امروز زشت شدی خیلی محتاطانه می گه: "امروز خیلی خسته به نظر میای" (اینم از خبث باطنی اش خبر دارم، اگر نه تکه به نظر نمیاد)

الهی مار بگزد زبانی را که گیر به دماغ دیگران می ده و وقتی می گی خیلی ممنون از کامنتتون ولی من راضی ام به همینی که دارم بازم ول نمی کنه و بلافاصه با ابروهای بالا رفته میگه: "آخه چرا؟!!"
آقا شاید یکی از خود شیفته است و اون قوز لامصب رو دوست داره و حوصله هم نداره هیچ گونه توضیحی بده. همین والسلام. تو خوابم راحت نمی گذارن آدمو!

[Monday, May 25, 2009]   [Link]   [ ]

CopyRight © 2006 Takineh.blogspot





[powered by blogger]