گله نکن، به دل نگیر از من، که گاهی با همه‌ها می‌خندم و لبخند، اما با تو اشک و آه.

با همه‌ها خسته نیستم و می‌توانم، با تو جان ندارم و نمی‌توانم.

گله نکن که از همه‌ها می‌شنوم و به رو نمی‌آورم و به دل می‌گیرم، اما با تو، از تو، می‌شنوم و طاقت نمی‌آورم؛ می‌گویم و به رو می‌آورم که به دل نگیرم.

باور کن کم مانده‌اند از آن‌ها که من با آن‌ها، من مانده‌ام.

باور کن کم مانده‌اند از آن‌ها که کنارشان این ردای سنگین را می‌توانم بردارم از دوش، سبک شوم، و بی‌خجالت، گیرم که با اندوه، خودم باشم.

ببخش من را٬ تحمل‌ام کن گاهی، بگذار که فراموش نکنم این من را، که بتوانم خودم را تاب بیاورم.
(+)

[Sunday, May 24, 2009]   [Link]   [ ]

CopyRight © 2006 Takineh.blogspot





[powered by blogger]