خدا پدر اعتیاد رو بسوزونه که ما یه زمانی پلنگ بودیم... آره داشتم چی می گفتم... بنویس. خدا پدر محیط و مشغله های اینجا رو بسوزونه که از وقتی که اومدم یه دونه کتاب درست و حسابی نخوندم. هفته پیش بعد از یه صحبت طولانی با زنیت در راستای اینکه طاووسی بودیم و تو قفس خرا انداختنمون و داریم هویت و علایق سابقمون رو از دست می دیم تصمیم گرفتیم یه سری به "بارنز اند نوبل" (کتاب فروشی زنجیره ای) بزنیم و ولو شیم روی کاناپه و به یاد ایام قدیم یه کم کتاب ورق بزنیم. مدتیه به این نتیجه رسیدیم که زبان انگلیسی ای که ما بلدیم به درد زندگی روزمره می خوره و وقتی با دو تا آدم حسابی (مثلا مهمونای خونه استاد راهنمام) حرف می زنیم، می فهمیم که جقدر لغت بلد نیستیم و چقدر حرف زدن و نامه نگاری های آدم حسابیونه با چیزی که ما بلدیم و صحبت می کنیم متفاوت است. دوستای آمریکایی هم که داریم با لات هستن و تو جمله بندی هاشون به طور متوسط دو تا سه بار کلمه فا ک رو به کار می برن یا تریپ هیپی که اونام برای خودشون یه ساز دیگه می زنن و از عالم و آدم متفاوتند. بدین علت تمام مدت چشممون دنبال کتاب های لغت که مثال و تمرین زیاد داشته باشد بود. زنیت یه کتابی گیر آورد که اسمش یه چیزی تو مایه های : " لغت هایی که یه دانش آموز دبیرستانی در آمریکا باید بداند"بود. وقتی با بعضی از صفحه ها مواجه شدیم که هیچ کدوم از لغت هاش به گوشمون نخورده بود حسابی شرم اندیشناک گردیدیم و تصمیم گرفتیم که واقعا برای این مساله وقت صرف کنیم و به دنبال راه حل باشیم.

[Wednesday, April 15, 2009]   [Link]   [ ]

CopyRight © 2006 Takineh.blogspot





[powered by blogger]