فاطی فاطی عدس و کلم قر و قاطی
روز دوشنبه اینترنشنال سنتر یه مهمونی برک فست راه انداخته که قراره از هر مملکتی یه نفر به عنوان نماینده سر یه میز وایسه و به مهمونایی که میان سلام کردن رو به زبان مادری اش یاد بده. از اونجایی که راکی که جوان خداپسندی است (دو نقطه دی) بهم ایمیل زد و ازم خواست که اون نماینده من باشم منم روشو زمین ننداختم و قبول کردم. راکی که تو اینترنشنال سنتر کار می کند، مادرش کره ای است و پدرش آمریکایی. خلاصه ترکیب خوبی شده. چند وقت پیشا که اونجا کار داشتم کلی با هم صحبت کردیم و خندیدیم. یعنی داشت از تحربه سفرش به ترکیه و تفاوت های اونجا با آمریکا تعریف می کرد که برای من خیلی جالب بود. اینجوری شد که با هم آشنا شدیم.
حالا برگردم سر بقیه ماجرا. آهان داشتم می گفتم. به غیر ازسلام یاددادن به بقیه قرار بود 10 تا fact در مورد مملکتمون که می تونه برای بقیه جالب باشه بهشون بدیم که روی ده تا کارت چاپ کنن. هر فکت هم نباید بیشتر از 3 یا 4 جمله باشد. خب حالا می تونین تصور کنین که چه کار مشکلی است. این که بخوای یه تصویر ده تایی از مملکتت ارئه بدی و مملکتت هم ایران باشد که آل ردی اولین تصویری که میاد تو ذهن بقیه الف نون و بمب هسته ای است! این هفته اصلا وقت نداشتم. اونا خودشون پیشنهاد داده بودن که اگه نرسیدم که انجام بدم خودشون از این ور اونور مطالب جمع می کنن. ترسیدم ور دارن یه چیزایی در موردمون بنویسن که ماتحتمون آتیش بگیره. بنابراین بعد از گفتگو با ابوی جان در ایران ده تا نکته گیر آوردم و نوشتم که همشون یه جورایی مال عهد عتیق بود. هرکی بیاد اونروز بگه الان چه گلی به سر مملکتتون زدین و هنرتون چیه من یکی که هیچ جوابی ندارم که بگم.
+
فلورین پست داکی بود که برای دو هفته به عنوان ویزیتور اومده بود اینجا. اتریشی بود. آلمان درس خونده بود و حالا برای پست داک رفته اسپانیا. قبل از اینکه بره یه شب ازم خواست که برای شام بریم بیرون. از اولی که نشستیم شروع کرد به غر زدن و نالیدن که اینجا جه جای مزخزفیه که شماها دارین زندگی می کنین. یه سری آدم بورینگ دور هم جمع شدین و هیچ برنامه خاصی ندارین. شبا عین مرغ می خوابین و روزا هم عین خر کار می کنین. (جمله بندی اش این نبود ولی مفهوم کاملا به همین تلخی بود) می گفت شماها شدین عین پیرمردا و پیرزن ها که روزهای تعطیل هم حتی ترجیح می دین پای تلویزیون بشینین و کانال عوض کنین. بعد این شام کلی روحیه ام خراب تر شده بود. از اونروز همش از خودم می پرسم من چقدر بورینگ شدم؟ خیلی وقتا حوصله ندارم. نمی دونم بورینگی از منه یا از جمع های اینجا فیض و حظ خاصی نمی برم که اینجوری شدم. البته این آقای فلورین اعتقاد داشت من ذاتا آدم بورینگی نیستم ولی چون ماشین ندارم و یه کمی کله شق تشریف دارم تن به این زندگی بورینگ دادم. :)
+
الانه ها اینجا فصل سرماخوردن است . منم که در این جور مواقع از قافله عقب نمی مونم، بی نصیب نموندم. همشم تقصیر هم خونه ای عزیزم شد که دمای ای سی رو شب پایین آورده بود. اگه اقلا می فهمیدم یخچال کردن هوای ساختمونا و خونه هاشون ریشه در کدامین عقده دارد شاید انقدر حرص نمی خوردم! ایندفعه کلی با دفعه قبل که سرماخوردم فرق داشت. از دفعه قبل انواع و اقسام دواها رو تو خونه داشتم. به اصطلاح مجهز بودم. سریع یه سوپ برای خودم جور کردم و بساط آب نمک رو هم راه انداختم. اینه که الان حالم بهتره و امیدوارم مثل دفعه قبل انقدر مریضیم طولانی نشه. اینجوری می شه که آدمیزاد یاد می گیره تو غربت چه جوری گلیمشو از آب بیرو ن بکشه و نذاره حالش به فضاحت بکشه.
+
موهام ریزش دارد و چندین شامپو این اواخر عوض کردم. دیروز تو پابلیکس چشمم به یه شامپو افتاد که اسمش clarify shampoo است و روش نوشته است :
Shock therapy for bored, stressed hair
از این توصیفش خیلی خوشم اومد. وصف الحال بود. در جا خریدم. :)
+
می گم این ترکای ترکیه رو ول کنن می ریزن همه کردها رو عین ارمنی ها قتل عام می کنن و خیالشون راحت می شه. بعد از فیلم دکتر استرنج لاو با ایلهان که حرف می زدیم صحبت به کردا و جنگشون کشید. این یکی که نوبر بود. اعتقاد داشت که کردها ارامنه رو قتل عام کردن! نمی دونم واقعا چی بگم....
+
جلوی کتاب خونه یه استخر بزرگ با فواره هست. (پاند) سالی یه بار به دانشجوها اجازه می دن که برن تو آب. اینجوری می شه که اره و دره شمسی کوره با مایو و بیکینی میان و می پرن تو آب پاند. یه آقای تپلی تو شاتل (سرویس) تاریخچه اش رو برام تغریف کرد. این اتفاق هر سال در آخرین جمعه ای که دانشگاهمون میزبان بازی فوتبال آمریکایی است اتفاق می افتند. یه بابایی از بچه های تیم یه بار انگار تصادفا افتاده تو آب یا یکی هولش داده. بعد همه فکر کردن که چقدر بامزه است و بقیه هم پریدن تو آب! به همین سادگی مردم برای خودشون بساط خنده و تفریح فراهم می کنن. یاد بگیرین.
+
چند وقتی می شد از این پست های قرو قاطی ننوشته بود. :) آقا ما بریم مجددا بر می گریدم.
[Saturday, November 15, 2008]
[
Link] [
]
CopyRight © 2006 Takineh.blogspot