[Friday, September 26, 2008]
[
Link] [
]
[Tuesday, September 23, 2008]
[
Link] [
]
[Monday, September 22, 2008]
[
Link] [
]
بعد که میرسم دم مرز، این خانم مرزبان، وقتی گواهینامهام را بهش نشان میدهم مثل هر بار میپرسد: "Where is home?" حالا میدانم منظورش این است که "Where do you live?" ولی نمیدانم مخصوصن اینجوری سوال میکنند که آدم را گیر بندازند یا حواسشان نیست. دلم میخواهد بهش بگویم "خانمجان اگه بخوام جواب این سوالتو درست و کامل بدم باید پستت رو بسپاری دست همکارت، بریم با هم کافهای باری بشینیم چیزی بخوریم و یه یک ساعتی درددل کنیم که آخرش ور ایز دیس بیصاحاب مونده هومِ ما!" (
+)
[Sunday, September 21, 2008]
[
Link] [
]
به تقلید از جناب اولد فشن منم دلم می خواد همین جوری های روزهای شنبه داشته باشم. :)
[Saturday, September 20, 2008]
[
Link] [
]
Saturday evening
نات اونلی کارد به شکم بخوره بات آلسو کارده چند دورم اون تو بچرخه!
آیدا جونم کجایی که خوراک خودم و خودته.
من که واقعا به اون مرحله کذایی نائل شدم. ;)
[
Link] [
]
[
Link] [
]
خاک عوض کردن سادهتر از آنی بود که خيال میکردم. گمانم از درد خاک نداشتن باشد، از دل بستن به آسمان باشد. هيچ هوس خانه و آن خاک را نکردهام. میخوانم چه میگذرد و چه میگويند و چه تيشه به ريشه میزنند، ولی محض خاطر عزيزانم که آنجايند، نه خود خاک. به گمانم وطن يک کلمهی قابل تعريف است. البته که خاطرات و نوستالژیها جزئی از هويتاند ولی چه نيازی به تعميمشان به ظرف زمان و مکانشان. در بند خاطرات ماندن برای ده سال آخر عمر است. ما که هنوز مشغول خاطرهسازی هستيم. (
+)
.
مامانم برام یه بسته فرستاده . دیروز تا رسیدم خونه نشستم وسط اتاق و شکم بسته رو پاره کردم و تند و تند چیزایی رو که توش بود، ریختم بیرون تا چشمم به یه کیسه افتاد. وقتی بازش کردم دیدم لواشکی است که مامان خودش درست کرده. آدمیزاد است دیگه (سلام آیدا) با دیدن لواشک اجساساتی می شه. ولی خودمونیم در حال اشک ریزان بی خیال لواشکه هم نشده بودم و وقتی خودمو با چشای پف کرده در حال لواشک لیس زدن تو آینه قدی کمد دیدم خنده ام گرفت و خلاصه گریه مون ختم به خیر شد.
.
پاراگراف اول به قول میرزا دلیل بر این نمی شود که نگم چقدر دلم برای زیر لبی آواز خوندن های مامانم تو آشپزخونه خونمون لک زده.
[
Link] [
]
chasbidi
بعضی آدما روی کره خاکی وجود دارند که حرف زدن باهاشون می چسبه.
بعضی آدما روی کره خاکی وجود دارند که عین کاناپه آمریکایی بزرگ و راحتند. آدم دلش می خواد بهشون لم بده و هندونه خنک بخوره.
[Friday, September 19, 2008]
[
Link] [
]
گيلاسهای شراب نيمه خالی عذر خزعبل گفتناند، وگرنه برای لاطائلات معمول ما چه حاجت به شراب. غرض خندهی جمع است و لبخند کمرنگ آنکه خاطرش از باقی عزيزتر است. (
+)
[Sunday, September 14, 2008]
[
Link] [
]
دقت کردین لهجه یونانی کپی لهجه ترکی خودمونه؟
اگه یه دوست یونانی دارین بهش بگین کلمه enjoy رو تکرار کنه. اونوقت می فهمین من چی می گم.
[Sunday, September 07, 2008]
[
Link] [
]
Saturday morning
بقدری این عکسه (از بلاگ جناب اولد فشن) عین منه که عاشقش شدم.
ژانر : اینایی که خود شیفته اند. سلام پالپ
[
Link] [
]
راکون
قبل از اینکه بیام اینجا تصور من از راکون یه موجود شیرین و دوست داشتنی مثل رامکال بود. یادمه اولین بار که یه راکون واقعنی لای بوته ها دیدم شوک شده بود. اونقد بی ریخت و زشت و نچسبه که خدا می دونه. بیشتر شبیه کفتار است تا رامکال. البته من هنوز یه کفتار واقعی از نزدیک ندیدم ولی خب حالا بگذریم. احتمالا کفتار واقعنی یه چیزی تو مایه های قو است و الخ.
عاشق کلمه الخ ام! :دی
[
Link] [
]
CopyRight © 2006 Takineh.blogspot