تو آنجا در میانه‌ی جمع نشسته‌ای و مثل همیشه تَرَک‌های در-و-دیوار را نگاه می‌کنی، من هم نشسته‌ام و تو را تماشا می‌کنم. دوست دارم بفهمم به چه فکر می‌کنی. تو همیشه در میانه‌ی جمعی، همیشه ساکت، اما هیچ‌وقت کسی فکر نمی‌کند ناراحتی یا حواس‌ات جای دیگر است. دوست دارم بفهمم تا کجا این‌جایی و از کجا جای دیگر، کِی هستی و کِی نیستی؟ دوست دارم خودم هم جایی میانه‌ی جمع ساکت بنشینم و بود-و-نبود ِ تو را تماشا کنم، حدس بزنم. اصلن این جمع، این بودن‌ام در جمع با تو دارد معنا می‌شود. تو نشسته‌ای ساکت، من نشسته‌ام با خنده و شوخی با دیگران. ولی این‌ها همه هست چون می‌دانم تو هستی، نشسته و ساکت در میان جمع.گاه‌-ای هست در میان، گاهی که تو می‌مانی و همه‌چیز حذف می‌شود. گاهی که می‌خواهم فقط سرم را گذاشته‌باشم روی سینه‌ات تا تنفس ساکت سینه‌ات را بشنوم. (+)

[Tuesday, August 05, 2008]   [Link]   [ ]

CopyRight © 2006 Takineh.blogspot





[powered by blogger]