اونقد ملت منو از همخونه های خلاف و اهل دراگ و پارتی های آنچنانی*ترسونده بودن که خدا می دوند. حالا باید بیاین همخونه ای هامو ببینی. دو تا آمریکایی که به ندرت می بینمشون و بغیر از گود مورنینگ و گود نایت دیالوگی بینمون رد و بدل نمی شه. اولین باری که این آپارتمان رو دیدم تمیزی آشپزخونه و هال جلب توجه می کرد. الان تازه فهمیدم که راز تمیزی خونه چیه. اولا آشپزی اصلا نمی کنن و یکیشون فقط از ظرف یه بار مصرف استفاده می کند. اون یکی حتی زحمت درست کردن کافی هم به خودش نمی ده و صبحا وقتی از gym برمی گرده کافی اش رو هم می خره و با خودش میاره. هیچ کدوم از اتاقشون بیرون نمیان و تا حالا نشده که یکیشون برای کسری از ثانیه ام که شده رو کاناپه های تو هال بشینه. حالا یکیشون دوست پسرش میاد پیشش و می شه حدس زد که اون تو چیکار می کنه ولی اون یکی تمام روز تو اتاقشه و شاید یه بار برای ناهار بیاد بیرون و بعد از اینکه تو ماکروویو یه چیز آماده رو گرم کرد سریع برمی گرده اتاقش. شبا هم عین مرغا ساعت ده می خوابن و چراغشون خاموشه. امشب دو تا از دوستام اومده بودن پیشم. یه جورایی معذب بودم که نکنه صدامون اونارو ناراحت کنه و با خودم فکر می کردم حالا برعکس اون چیزی شده که فکر میکردم. الان خدا خدا می کنم که کاش اینا انقدرام ساکت نبودن.

* یادتونه یه زمانی رو دیوارا می نوشتن : پارتی ها مجالس شیاطین :))

[Saturday, April 05, 2008]   [Link]   [ ]

CopyRight © 2006 Takineh.blogspot





[powered by blogger]