… آدم خوبی است. در مقایسه با بیشتر مردهایی که میشناسم یک فرشته است. اما حضورش سنگین است. همه چیز با بودنش جدی میشود، زیادی جدی، زیادی کشدار… کلمههایش جدی هستند، نگاهش جدی است، فیلم دیدنش جدی است، موسیقیاش جدی است… دنیا با او زیادی جدی، عبوس و کسلکننده است. لابهلای هر فیلم، هر کتاب، هر داستان دنبال معانی ضمنی میگردد. من با معانی ضمنی بیگانهام، موسیقی و فیلم و ادبیات و کلمه و تصویر و کتاب و فوتبال و جزئیات کوچک زندگی احمقانهی روزمره را بی توجه به معانی ضمنی، بی دلیل، با درکی ناشی از حواس پنجگانه دوست دارم. او به حواس پنجگانهاش شک دارد. نمیتواند بی توضیح منطقی از چیزی لذت ببرد. ذرهبین به دست دنبال دلیلی برای لذت بردن از عطر شبهای بارانی، شکلات، پیادهروی، ماهی برشته، صدای خشخش برگها، لمس انگشتان پاهای کوچک و تپل بچهها و بوی شور دریا میگردد. من خودم را پرت میکنم وسط همهی این حسها… (
+)
[Thursday, September 27, 2007]
[
Link] [
]
CopyRight © 2006 Takineh.blogspot