وردی که برره ها می خوانند
همه عمر از مسیر کج...
همه راه ها از مسیر کج...
خط راست، خطی بود که فقط در کتاب هندسه بود.
برای مهاجرت باید اندکی ماجراجوبود. اندکی جاه طلب؛ اندکی هم نفرت داشت از هندسه. در این مفهوم، مهاجر قمار بازی است که در نبردی نهایی همه ی گذشته را داو می گذارد تا شاید آینده را ببرد. آدمهایی که جاکن نمی شوند از زمین یا بی بهره اند از این خصلت ها، یا وجود آنها را در خود دست کم میگیرند. شاید هم متنفرند از قمار. بدین ترتیب، "جویندگان طلا" جنگجویانی هستند که در این قمار بزرگ تا پای جان حاضرند بروند و به هیچ کسی رحم نکنند.
.
.
.
انسان شهرش را عوض می کند، کشورش را عوض می کند ولی کابوس ها را نه. فرقی هم نمی کند سوار کدام قطار شده باشی و در کدام یک از ایستگاه های جهان پیاده شده باشی؛ این تنها جامه دانی ست که وقتی باز می کنی همیشه لبالب است از همان کابوس. مثل شال نیم متری هلنا. هی میل می زنی، دانه می اندازی، یکی بالا، یکی پایین و بعد می بینی همیشه مشغول بافتن همان شالی.
" وردی که برره ها می خوانند"
رضا قاسمی
+
می خواستم شال و کلاه کنم و برم شهر کتاب و چند تایی کتاب بخرم که یادم افتاد هنوز کتاب "وردی که برره ها می خوانند" جناب قاسمی رو نخوندم. پرینت گرفتم و نصفه روز کمتر طول کشید تا تمومش کردم. بعد از "بارون درخت نشین" دومین کتابی بود که موقع خوندن برادرم همش جلوی چشمم بود. تمام عشق راوی به سه تار ومراحل ساخت ساز کاملا برام ملموس بود.
دیروز از بارون درخت نشین پرسیدم راجع به نفرین درخت توت چیزی شنیدی؟ درسته که چوب بر ها بسختی قبول می کنند که اونو برش بدن؟ گفت: نه! البته چوب درخت توت سمی است و برای ریه ها و دستگاه تنفسی خیلی خطرناکه ولی تمام چوب بر های پل چوبی قبول می کنند. بعد خندید و گفت : نفرین! این مزخرفاتو از کجا شنیدی؟
راستی من نمی دونستم این رمان به صورت فی البداهه و به صورت آن لاین زیر چشم خوانندگان روی سایت شخصی آقای قاسمی نوشته شده. جالب بود برام.