Risk

الحق که خواب صبح های جمعه، در تخت موندن و بغل کردن تشک و بالش و ملافه مچاله تا وقتی که به قول رفیقمون آفتاب میاد و خودش رو می اندازد رویت و یک ماچ سفت و گرم از لبت می گیرد یکی از آرامش بخش ترین تفریح ها است. این جمعه به علت بدخوابی شب قبل و بیداری از پنج صبح و عود کردن ترس و استرس با تاخیر فاز که اگه دیشب کمیته تو راه برگشت از مهمونی به خونه منو می گرفت چی می شد؟! حسابی عنق و بی حوصله بودم. بعد از ظهر به قصد بازی ریسک به دیدن یکی از دوستان عزیز که از فرنگ برگشته و یرای مدتی اینجاست رفتیم. من اصولا با بازی ای که سر پول نباشه و کاپیتالیسم درونم ارضاء نشه حال نمی کنم و حس جاه طلبی ام تحریک نمی شه حالا چه برسه به اینکه تازه بخوام بازی رو یاد بگیرم و فسفر بسوزونم. از اونجایی که اصولا آدم پایه ای هستم و هیچ وقت دوست ندارم ضدحال جمع باشم مثل بچه آدم بازی رو یاد گرفتم و سعی در کنترل کسالت ام داشتم بطوری که حتی قاره آمریکای جنوبی رو فتح کرده و تا دمدمای فتح اروپا هم پیش رفتم. الان که فکر می کنم می بینم بازی جالبی بود و منی که حوصله نداشتم رو چندین ساعت متوالی پشت میز نشوند. بماند که شراب تمشک و صحبت شیرین دوستان عزیز بی تاثیر نبود! :دی

[Saturday, May 26, 2007]   [Link]   [ ]

CopyRight © 2006 Takineh.blogspot





[powered by blogger]