L’amoureuse
بغضی که حتی حسش نمی کرد، با تلنگری که شاید اصلا تلنگر هم نبود شکسته شد. دلش گرفته بود و تمام شب رو پیش رو داشت. با خودش فکر کرد به جای اینکه شیر بخورد و تمام شب رو گریه کند و یواشکی از ترس اینکه بوی سیگار تو خونه نپیچه تو بالکن آشپزخونه رو به استخر خونه همسایه یه دونه سیگار دود کند، می تونه کارهای بهتری هم انجام بده. پرده ها رو کنار می زند، پنجره هارو باز می کند. صدای نوار را بلند می کند و با صدای پرواز قوهای چایکوفسکی می رقصد و دور خونه می چرخد. گرسنه نیست ولی می دونه که خوردن و امور مربوط به خوردن می تونه وقتش رو پر کند و همین که سرش گرم شه کافیه. ماهی انتخاب خوبیه. شیر ماهی با سس سویا رو تو ماکروویو گریل کند یا قزل آلا با فلفل و زنجبیل فراوون رو تو روغن سرخ کند.؟ علاوه براینکه روش اول بو نداره بهداشتی تر هم هست بخاطر همین بدون تردید اولی رو انتخاب می کنه. یه تیکه شیر ماهی و یه تیکه نون سنگک از فریزر در میاره تا یخشون باز شه. حالا می تونه به کارای دیگه اش برسه. خیلی وقته که درست و حسابی به گل هاش رسیدگی نکرده. یه دستمال نخی سفید بر می داره و برگ ها ی گلها رو به آرومی پاک می کنه و بعد هم با آب پاش دستی یه کم آب روی برگ ها می پاشه. بذار فکر کنن که زیر بارون بوده اند و دلشون تو خونه نگیره. تمام گل های او اسم دارند. اسم گلاشو از توی شعرهای پل الوار انتخاب کرده. نوبت آب دادن به L’amoureuse حساس و نازنازی است. اول یه ذره شیر تو استکان می ریزه و خالی می کنه و جاش آب می ریزه. مقداری از اون آب کدر رو می ده به L’amoureuse نازنازی. کارش با گلا تموم می شه. دستاشو می شوره، پشت و روی شیرماهی رو با دقت سس سویا مالی می کنه و میذاره تا گریل شه. 15 دقیقه کافیه. تو این فاصله تصمیم می گیرد سالاد کاهو درست کند. سبزیجات معطر خشک شده و زیتون و سرکه بالزامیک رو به کاهوها اضافه میکند. نون سنگک رو می ذاره تو تست تا حسابی برشته بشه. غذا آماده است. خوشمزه شده. افسوس می خورد که چرا یکی از دوستاشو دعوت نکرده. با طمانینه غذاشو می خورد. ظرفارو می شوره. رو کاناپه دراز می کشه و یه مشت کشکش رو به جای دسر می خوره. سوهان و ناخن گیر رو بر می داره و ناخن های دست و پاشو مرتب می کنه تا بعد از حموم با حوصله لاک بزنه. زیر دوش می ایستد و دلش می خواد که زمان متوقف شه و آب داغ تمام دلگیری هاشو یشوره و با خودش ببره. حوله زرد و رنگ و رو رفته اش منتظرشه. کلاه حوله اش رو روی سرش می ذاره. بعد از اینکه لاک قرمز به دست و پاش می زنه رو تختش دراز می کشه. آباژور بالای سرش رو روشن می کند. خم می شه، کتابش رو از کنار تخت برمیداره و باآرامش کتابشو می خونه. دعوت به مراسم گردن زنی.

[Thursday, April 19, 2007]   [Link]   [ ]

CopyRight © 2006 Takineh.blogspot





[powered by blogger]