غرغرنامه های سگ آقای پتی ول
دیدین بعضی وقتا آدم عصبی است و دلیلش رو خوب نمی دونه. من وقتی اینجوری می شم همش از خودم می پرسم چرا. چون خیلی وقتا می بینم که چیزای خیلی کوچیکی رو هم جمع شدن و نتیجه شون منو تبدیل کرده به سگ آقای پتی ول.

1- از رزومه و SOP نوشتن متنفرم! به عنوان نمونه بچه ها رزومه یه مشت رتبه دورقمی و المپیادی و شاگرد اول رو بهم دادن که بدتر دل آدمو آشوب می کنه. یارو یه صفحه در مورد شاگرداول شدنا (از مهد کودک تا فوق لیسانس) و مدالاش نوشته! همش بخودم فحش می دم که چرا یه سری کارای ژانگولر رزومه پر کن به موقع انجام ندارم! پووف...

2- از صبح منتظر یه ای میل ام که برام خیلی مهم و حیاتیه. ساعتی یه بار ای میلمو چک می کنم. یه ساعت پیش می بینم ای میل دارم و کلی ذوق می کنم. بعد که بازش کردم دیدم یه بابایی ای میل زده از من می خواد دو تا مقاله لاتین در مورد مواد هوشمند براش بفرستم. من اصلا نمی دونم مواد هوشمند چیه؟ هر چی هم فکر می کنم من تو پایان نامه ام هیچی در این مورد ننوشتم که طرف از سایت گیرآورده باشه. کسی که ای میل زده رشته اش صنایعه، مواد هوشمند به احتمال زیاد مربوط به شیمی هاست. حالا پیدا کنید پرتقال فروش را؟ این وسط من چی کارم؟!! پووف…

3- کسی رو ترک نمی کنم تا موقعی که مطمئن نباشم که بدرد هم نمی خوریم و وقتی از کسی جدا شدم نمی تونم دوست معمولیش باشم. حالا اسمشو می تونی بی معرفتی، املی، بی تربیتی یا هرچیز دیگه ای که دوست داری بذاری!
شیر فهم شد؟! پووف…

4- مدتیه است که عینک زدن دلمو زده بخصوص بعد از اینکه از سفر برگشتم. یه چند روزی لنز گذاشتم بعد از اون یه هفته ای عینک فریم لس و سبکمو استفاده کردم و بعد یواش یواش عینک های مختلف ام رو دوره کردم و باز به این نتیجه رسیدم که باید یه عینک دیگه بخرم مگر اینکه تنوع به دادم برسه و بتونم وجود عینک رو تحمل کنم. فقط می ترسم برم عینک فروشی! در دو مورد موقع خرید نقطه ضعف دارم و جلوی خودمو برای خرج کردن پولام نمی تونم بگیرم که همانا کفش و عینک است. وارد مغازه شدن و پسندیدنشون همانا و جوگیر شدن و به باد دادن همه پول ها همانا! مجبورم، می فهمید؟! مجبورم! پووف…

5- اصلا چه معنی داره یه سری آدم مست ساعت یازده و نیم شب زنگ بزنن و بهت بگن خیلی خری که نیومدی! اصلا دلم خواست که نیومدم. صدای خنده و خوش گذرونی تون ام باعث نمی شه دلم بسوزه و حسودیم شه. ئه چرا دماغم دراز شد؟ پووف...

6- 20 دقیقه ای از فیلم میم مثل مادر رو دیدم و اعصابم خرد شد و دیگه ندیدم. از بی منطقی و خربازی بدم میاد! پووف...

8- من همین فردا پرده نازک و لیمویی می خوام. پرده های آبی و کلفت،اتاقم رو زیادی اتاقم تاریک می کنن. وای! دلم گرفت... پووف...

9-ببینم چرا کسی این دور و برا نیست تا بهش گیر بدم! پووف...

7-بذار ببینم چند روز به گرگینگی ام مونده؟ پووف...

[Thursday, March 29, 2007]   [Link]   [ ]

CopyRight © 2006 Takineh.blogspot





[powered by blogger]