فندک گازی هندوانه آسا
روی تخت دراز کشیدم، زیر پام یه بالش گذاشتم و به تابلو ژاکلین مصمم و غمگین نگاه می کنم. از کتابایی که پایین تختم روی هم انبار شدن یکی رو بر می دارم. دستمو دراز می کنم تا آباژور بالای سرم رو روشن کنم که باز کارت پستال و شمع و دفترچه تلفن ام از روی عسلی می ریزن زمین. حوصله ندارم از جام پاشم. لای کتاب "سیمای زنی در میان جمع" رو باز می کنم و زیر جاهایی رو که خط کشیده ام می خونم.

"وقتی از چیزهای اساسی زندگی صحبت می شود، چه ارتباطی بین یک چوب کبریت، نه یک چوب کبریت درست و حسابی، نه نه حتی نصف آن، بلکه یک چهارم آن که با آن یک زندانی موفق می شود که در دل شب سیگارش را روشن کند، و یک فندک گازی به بزرگی یک هندوانه وجود دارد، که بعضی اشخاص- از همه بدتر سیگاری هم نیستند- روی میز کارشان می گذارند؟ چه تناسبی می توان بین یک چهارم یک چوب کبریت و یک فندک گازی هندوانه آسا برقرار کرد؟ عدالت در این میان چه محلی از اعراب دارد؟ "

در بعضی مواقع ناچار از پذیرش این حقیقت هستیم که برای بسیاری از سوال ها جوابی وجود ندارد!

[Monday, January 29, 2007]   [Link]   [ ]

CopyRight © 2006 Takineh.blogspot





[powered by blogger]