حوصله ای که سر رفته است
تا حالا شده روزهای متمادی از خونه بیرون نرفتم و اصلا احساس کسلی و تنهایی بهم دست نداده. ولی حالا فرق می کند. همین که آدم بدونه هر وقت که اراده کنه نمی تونه بره بیرون کافیه. حوصله ام بدجوری سر رفته و احساس می کنم در و دیوار خونه داره هر لحظه تنگ و تنگ تر می شه. هووم... امروز دلم دونات خورون می خواست خب!

+

داشتم جزوه رایتینگ ام رو ورق می زدم. معلممون خیلی شوخ طبع بود و از جمله آدمای معدودی بود که از چشماشون معلومه که کارشونو دوست دارن و بهش عشق می ورزن. یه جایی تو جزوه از قولش نوشته ام که سعی کنیم اصلا اشاره ای به موضوعات مذهبی، ملی، قومی، قبیله ای و نژادی در رایتینگمون نکنیم و اگر خواستیم از کسی نقل قولی بیاریم اولا طرف آدم معتبری باشه و ثانیا هیچ وقت از شخصی که ربطی به موضوعات گفته شده دارد، نباشد. بعد یادم افتاد که علنا گفت:" اصلا از مملکتتون صحبت نکنین! ماها که آل ردی تروریست هستیم و کسی که داره به برگه تون نمره می ده می گه بذار تا اونجایی که از دستم بر میاد نذارم بیاد کشورم!" داشتم فکر می کردم چه بدبختی ایه که از آوردن اسم کشورمون باید شرم داشته باشیم. تازه از اونم بالاتر من بیچاره آز آوردن اسم رشته تخصصی ام هم دچار شرم مضاعف می شم! و همین موضوع کارمو برای رفتن سخت تر می کنه!

+

غزل به صرف صبحونه اومده بود عیادتم. بعد از صرف نیمروی درکه ای و یه نوع پنیر فرانسوی که بوی جوراب می ده، فنجونای قهوه مون رو برداشتیم و اومدیم روبروی تلویزیون تا با لذت قهوه هامون بخوریم و فال بگیریم. توی فالم یه درخت بزرگ بود که روش رو یه عالمه برگ و برف پوشونده بود و یه جفت کفش قرون وسطایی یه اروپایی که بطور شگفت آوری کمدی بود.
حالا پیدا کنید پرتقال فروش را! :))

+

راستی این ADSL ، ADSL که می گن چیه؟
یه بار یه عمله سر ایران زمین ازم پرسید: "خانوم این گلستان، گلستان که می گن کجاست؟" حالا شما هم این جمله ای رو که بالا نوشتم با همین سبک بخونین!

[Thursday, January 25, 2007]   [Link]   [ ]

CopyRight © 2006 Takineh.blogspot





[powered by blogger]