تمپو
رخوت و آهستگی این زندگی گهی آدمو خفه می کنه، زندگی با تمپو بالا تازه می شه مربای گه و یه جوری می شه تحملش کرد. این چند روز تعطیلی درست وقتی که حوصله تنهایی و "فکر کردن" به گذشته و آینده را ندارم بدجوری حالمو گرفته. گرگینگی هم که شده قوز بالا قوز. دیگه از ترس سردرد نمی تونم گریه کنم.امشب که خونه تنها موندم تصمیم گرفتم برای اینکه وقت بگذرد و برای مدتی از شر افکار پسیمیستی که با چند روز خونه موندن تشدید شده خلاص شم برای خودم غذا درست کنم.خیلی مسخره است، طبق معمول تمام راه ها به شکم ختم می شه! کمتر از یک ساعت طول کشید تا کباب ماهی تابه ای با کته پزیدم و برای شبیه سازی با چلوکباب یک کمی سماق روش پاشیدم. بعد هم نخوردم، چون اشتها نداشتم. با خودم فکر می کردم که برای اینکه زندگی یک جوری بگذرد و تموم بشه هرکسی سر خودشو به یه نحوی گول می ماله تا دچار پوچی نشه و نفهمد که دورو برش چی می گذرد. درس خوندن، کار کردن، پول درآوردن،تمام و اهداف و آرزوهای مختلف،معاشرت،...
غذا درست کردن هم یک نوع وقت گذروندن است که باعث می شه افکار برای مدتی هم که شده پخش و پلا بشن.

+

فیلم 21 گرم را خیلی وقت بود که می خواستم ببینم ولی نمی دونم چرا نمی شد. اون یارو مسحیه خیلی خنده دارد بود. خیلی...

[Thursday, October 26, 2006]   [Link]   [ ]

CopyRight © 2006 Takineh.blogspot





[powered by blogger]