دعوت زورکی
نمی دونم چرا وقتی بعضیا رو به مهمونی یا عروسی دعوت نمی کنن انقدر ناراحت می شن و پشت سر صاحب مهمونی یا صاحب عروسی یک عالمه بد و بیراه می گن. من خودم به شخصه هیچ وقت ناراحت نمی شم و انتظار الکی از کسی ندارم. چون در چنین موقعیتی اصولا دو حالت وجود دارد: 1) صاحب عروسی خیلی با من صمیمی یه و منو خیلی دوست داره 2) صاحب عروسی با من حال نمی کنه.
در حالت اول اگه یه موقع دعوتم نکنه حتما دلیلی داشته چون اگه می تونست و امکانش را داشت حتما این کارو می کرد و دوست داشت که در کنارش باشم. در حالت دوم هم که خب معلومه! طرف حال نمی کنه دعوتم کنه. این که دیگه ناراحتی نداره. به زور که نمی شه بگی آقا چرا منو دعوت نکردی! به همین سادگی...
حالا اینو برای چی نوشتم؟ برای اینکه امروز یک سوتی اساسی دادم که به واسطه اون یک جنگ جهانی بین چند دوست و خانواده در خواهد گرفت!

+

امشب که رفتم باشگاه انقلاب کلی ذوق زده شدم. بخاطر فصل پاییز که همه رو خونه نشین کرده خیلی خلوت بود و بطور رویایی جای پارک پیدا می شد. بغیر از شکنجه اصلی ماه رمضان که همانا گرسنگی باشد، آزار و اذیت های فرعی هم هستند که به چشم نمیان. یکی از اونا تعطیلی استخر بود. بمحض اینکه تکلیف پام معلوم بشه می خوام چند روز در هفته حتما برم. راستی امشب برای اولین بار موقع رانندگی از برف پاک کن استفاده کردم. :)

+

باز این کامپیوتر بدقلق من جنی شده. ایندفعه بجای متخصص می خوام رمال بیارم بالا سرش. وقتی کانکت می شم دیگه دی سی نمی شه، مگر اینکه دوشاخه را از پریز تلفن بکشم بیرون! و برای این منظور باید تا اون سر اتاق برم و برگردم.

[Sunday, October 29, 2006]   [Link]   [ ]

CopyRight © 2006 Takineh.blogspot





[powered by blogger]