آخرین استخر تابستان

استخر روباز دو روز پیش تعطیل شد. وقتی خانومه گفت که امروز آخرین روزی است که استخر روباز دایر است انگار صدای تیک تاک عقربه های ساعت را دم گوشم می شنیدم. پووف! تابستون ام تموم شد...

+

در یک مورد به آقایون عزیز حسودیم می شه اونم اینه که هر موقع اراده کنن تشریف می برن استخر. هر دفعه که دنبال یکنفر می گردم تا تنهایی نرم استخر سرم می خوره به دیوار. به هر کی زنگ می زنم عذرش موجه است. اگر کار نداشته باشد یا گرگینه است یا پشمینه! بخاطر همین ایندفعه هم تنهایی رفتم. اگر فکر می کنید که می رم یک گوشه ای تنها و بدور از جمعیت آفتاب می گیرم و ام پی تری گوش می دم کور خوندین. بعد از اینکه سه ربع شنا کردم، می رم وسط جماعت شکلاتی های عزیز (برنزه ها).زیر اندازمو پهن می کنم و بعد از استفاده از n جور کرم ضد آفتاب دراز می کشم. حولمو روی صورتم می اندازم و گوشامو تیز می کنم تا ببینم دور و بری هام راجع به چی صحبت می کنند. اونقدر کیف می ده که خدا می دونه. باورتون نمی شه خیلی وقتا حتی موقعی که از جام پا می شم نگاهشون نمی کنم یا حتی کنجکاو نیستم که ببینم چه ریختی اند.

بحث اصلی حول اندامشون است. اینکه هرکدوم چجوری از شر معضل پشمینگی خلاص می شوند. به این سادگی از این مساله نگذرید. تا هرکدومشون جزء به جزء مساله را تفکیک نکنند و دقیقا توضیح ندن که در کدوم قسمت از چه متدی امداد می طلبند راحت نمی شن. منم هر دفعه با اشتیاق و با دقت گوش می دم و اگر تو حرفاشون به متد جدیدی اشاره کردند حتما نت برداری می کنم و سر فرصت با آب و تاب برای دوستانم ارائه می کنم. ;) یا بحث حول موضوع هایی با عنوان"چگونه یک شکم flat داشته باشیم؟" یا"چگونه باسن خود را در عرض 15 روز جنیفر لوپزی کنیم؟"، می چرخد! جالبه هرکدوم از افراد جمع از یک قسمتی از اندام خودش ناراضیه و بنظرش دوستاش از خودش بهترند و در این امر اصرار دارد. در اینجور مواقع با شیطنت یاد جمله ويتوريو ديسکا می افتم که می گه وقتي زني از زيبايي زن ديگر تعريف مي کند، حتما در زشتي او شک ندارد!

موضوع داغ بعدی مساله مریخی ها و ونوسی هاست. مثلا ایندفعه یکی داشت جریان اینکه چجوری با دوست پسرش بهم زده را تعریف می کرد. حیوونکی فکر میکرد که خودش یارو را دودر کرده. غافل از اینکه تازه دو سال دیگه می فهمد که یارو اونو دودر کرده! البته با این کارنامه درخشانی که من دارم، بهتره اینجور مسائل را تحلیل نکنم!

+

اگر بخواهیم اسمی برای نوع شنا کردن من بگذاریم فکر کنم به جای شنای قورباغه ای، اسم شنای خرچنگ قورباغه ای مناسب تر باشد. نمی تونم سرم را بالا نگه دارم. حتما باید نفس گیری کنم و بدون عینک شنا هم چشام می سوزه! با این اوصاف این دفعه عضله پام در قسمت عمیق گرفت. یک لحظه ازرائیل را جلوی چشمام دیدم که می گفت : بیا بغل عمو. فکر کنم از رنگ بی کی نی ام خوشش اومده بود. اما طفلکی تا چشمش به عینکم افتاد بی خیال شد و ما هم اومدیم روی آب و الان در خدمتتون هستیم. :)

+

در این گیرو دار یکی از مربی ها به یه بچه ای شنا یاد می داد. بچه هه هر دفعه که دست و پا شکسته عرض استخر را طی می کرد مربی اش کلی قربون صدقه اش می رفت و بدفعات بهش می گفت: آفرین ! آفرین! انقدر حسودیم شده بود که نگو. سالهاست که هیچ کی بهم نگفته آفرین. یاد یکی از دوستان یا شاید بهتره بگم آشنایان افتادم که هم رشته ایمه. مقطع دکترا را در آمریکا نصفه ول کرده بود. بعد از یک دوره که در ایتالیا گذرونده بود برگشته بود ایران و در اینجا کافی شاپ باز کرده بود. یادمه روز افتتاحیه بود یا شایدم یه موقع دیگه. یکی از بچه ها ازش پرسید:" فلانی چرا دکترا را نصفه ول کردی؟" گفت: "برای اینکه از یک مرحله ای به بعد تشویق نمی شدم!"
یادش بخیر موکاهاش عالی بود...

[Thursday, September 07, 2006]   [Link]   [ ]

CopyRight © 2006 Takineh.blogspot





[powered by blogger]