من خاله می شم
در خانواده ما بخصوص خانواده پدری میانگین سنی ازدواج خیلی بالاست. تقریبا کسی ازدواج نمی کند. اگر هم گوشاش دراز شد، بچه نمی خواد! از اونجایی که از دار دنیا یک برادر دارم هیچ وقت خاله نمی شم. تازه اینجوری که پیش می ره فکر کنم نه من عمه بشم، نه برادرم دایی.
امروز که دوستم گفت سه ماهه حامله است، حسابی هیجان زده شدم. یک جور احساس خاصی بود که تا حالا تجربه نکرده بودم...دوستم تا شش ماه دیگه مادر می شه... یک لحظه احساس کردم چقدر اون نی نی گینگیلی را دوست دارم و چقدر از ته دلم می خوام که به من خاله بگه. از طرفی هم تو دلم خالی شد. دوستام دونه دونه ازدواج کرده اند و حالا هم احتمالا دونه دونه بچه دار می شن.احتمالا چند ساله دیگه وقتی دور هم جمع می شیم موضوع صحبتشون مهد کودک بچه هاشونه.خیلی گذرا احساس کهنسالی کردم و روحیه ام خراب شد... چی کار کنم خب؟ همه که نباید مثل هم باشن!

+

دکتره می گفت بچه وقتی خواست زبون وا کنه، اونقدر مخ بچه را به کار می گیره و باهاش تمرین می کنه تا بچه بدون لکنت بگه شرودینگر! :))

[Saturday, July 29, 2006]   [Link]   [ ]

CopyRight © 2006 Takineh.blogspot





[powered by blogger]