جمعه بازار

بالاخره امروز عزمم را جزم کردم تا برم جمعه بازار (چهار راه اسلامبول) و یک کمی سر و گوش آب بدم. با دیدن اونجا، به مامانم که عاشق عتیقه جات و نقره جات است حق دادم که از اونجا خوشش بیاد و اکثر جمعه ها به اونجا سر بزند و خرید کند. در سه طبقه از یک پارکینگ، تمام دستفروش ها بساطشون را در ردیف های متوالی و موازی چیده اند. از شیر مرغ تا جون آدمیزاد، همه چیز پیدا می شه. ظروف مختلف، عصاها و شمشیرهای عتیقه، کتاب ها و دست نوشته های قدیمی، صفحه های عهد بوق، کلی گردن بند و زیور آلات خوشگل نقره و قدیمی، پارچه ها و لباس های هندی و محلی. البته آت و آشغال توشون خیلی زیاد است با این حال چیزهای خیلی خوبی هم از لا به لاشون می شه پیدا کرد بخصوص اگه آدم واردی باشین.
اکثر آدمایی هم که آمده بودند اکثرا تیریپ هنری بودند یا آدم های خیلی وارد که می دونن دنبال چی می گردن. چند تا توریست پیر را هم در حال خرید قالی های کهنه و قدیمی که حسابی رنگ و رو رفته بودند، دیدم. به احتمال زیاد خیلی ها هم مثل من فقط برای تماشا آمده بودند.
قسمت پارچه ها و لباس ها خیلی جالب بود. اکثر فروشنده هاشون هم افغانی بودند. بخصوص یک پیرمرد گوگولی افغانی که رومیزی می فروخت خیلی جلب توجه می کرد. در اون طبقه مشتری ها اکثرا خانم بودند و بین پارچه هایی که روی زمین ولو بود وول می خوردن. لباس های محلی و هندیشون بسیار رنگ و وارنگ و زیبا بود. برای این که حس بگیرین و با حال هوای لباس ها ارتباط برقرار کنین می تونین آهنگ "از اون بالا کفتر می آید، یک دانه دختر می آید" را گوش بدین!

[Friday, June 30, 2006]   [Link]   [ ]

CopyRight © 2006 Takineh.blogspot





[powered by blogger]