Quell Salad!
به خانه که رسیدم، از قوطی های آبجویی که تو جایخی چشمک می زدند فهمیدم که تا یک ساعت دیگر مهمان داریم. یکی از دوستان قدیمی ابوی که بعد از 20 سال از پاریس برگشته. لیسانس فیزیک و حقوق به طور همزمان از دانشگاه تهران و در ادامه دکترای جامعه شناسی از سوربون را داشت. به قول فرانسوی ها Quell Salad ! بسیار باهوش و خوش صحبت. کلمات دور و ورش طوری می رقصیدند که دور سر بازیگران تاتر... با تکیه های خیلی شدید، مفهوم های غیرمنتظره، طنین های دلنشین...نمی شد جلوشون مقاومت کرد و سحر نشد. از توی ظرف آجیل پسته ها و بادام زمینی ها را سوا می کرد و توی مشتش نگه می داشت. لابه لای صحبت هایش بین جرعه های آبجو آنها را به آرامی به سمت دهانش می برد. وقتی از گذشته و خاطراتش صحبت می کرد چشم های سیاهش بالای گونه های فروافتاده و خاکستریش می رقصیدند و جوان می شدند ولی در عین حال هر از گاهی موجی از غم و نوستالژی آشکار و پنهان می شد. می گفت کتاب کیانوری را زمانی که برای اولین بار چاپ شده بود، بدون اینکه بخوابد دوبار پشت سر هم از اول تا آخر خوانده بود! توی دلم گفتم، چقدر همشون شبیه همند!
چنان با آبجو خوردن عجین بود که احساس می کنم لای سبیل های پهن و کلفتش همیشه یک کمی آبجو و یک خرده نوستالژی باقی می ماند...

[Friday, June 09, 2006]   [Link]   [ ]

CopyRight © 2006 Takineh.blogspot





[powered by blogger]