سفید و ساده

وقتی پام را از مطب دندونپزشک بیرون می گذارم با تمام وجود اصطلاح "دهنم سرویس شد!" را لمس می کنم. از بخت نگون آمپول بی حسی روی من اثری ندارد! یعنی هردفعه سه چهار برابر دوزی که برای بی حسی دندان یک آدم نرمال لازم است، به دندون من تزریق می شه. یک دفعه هم موقع عمل مچ دستم که احتیاج به بی حسی موضعی بود، همین بلا سرم اومد. بطوری که دکتره که فامیلمون است گفت: عجیبه! معمولا کسایی که اینجوری می شن یا معتادن یا عرق خور های قهار!از اون به بعد برای حفظ اون یک اپسیلون آبروی باقیمانده، تو مهمونی هایی که دکتره هست جلوش با یک لیوان آب رژه می رم و از ده متری سایر نوشیدنی ها رد نمی شم!

+

موقع بازی ایران و آنگولا در پاساژ قائم با تلاشی مذبوحانه و قابل تحسین بدنبال یک جفت کفش مهمونی سفید پاشنه بلند می گشتم. بعضی ها توی مغازه ها تلویزیون گذاشته بودند و بعضی ها هم وسط پاساژ دسته جمعی به تماشا نشسته بودند. پسرا وایساده بودند و چند تا دختر مو سیخ سیخی هم جلوشون روی صندلی نشسته بودند. همه هم از دم طرفدار آنگولا بودند و هرچی دم دهنشون میومد نثار بازیکنان ایران می کردند. هر وقت آنگولایی ها به دروازه ایران نزدیک می شدند صدای سوت و تشویقشون می رفت هوا و از طرفی میرزاپور بیچاره را مسخره می کردند. امروز فهمیدم بنده خدا لره. تو مملکتی که هر لحظه منتظر ظهور موعودی خیالی هستند از این بیشتر نمی شه انتظار داشت. این ملت همش منتظر معجزه اند و تو خیال و رویا سیر می کنند. بابا توانایی فوتبال ما در این حد است! خواهر و مادر بازیکنان چه گناهی کردن؟

+

پوووف! می شه یکی به من بگه چرا یک کفش ساده تو این خراب شده پیدا نمی شه؟ اونقدر روی همشون پر است از گل و بلبل و چرنده و خزنده که آدم حالش بهم می خوره. رو بعضی از کفش ها هم انگار تمام جواهرات کاستافیوره را یکجا چسبوندن!

[Wednesday, June 21, 2006]   [Link]   [ ]

CopyRight © 2006 Takineh.blogspot





[powered by blogger]