مدرک های آبکی
امروز مجبور شدم یک کم خشن تر با شاگردم برخورد کنم. بهش گفتم: یا قید درس خوندن را بزن یا با کالیبرت یک جور کنار بیا!* طرف سال سوم دانشگاه است و درس مربوطه را3 بار افتاده. حالا عین بچه ها ننه باباش براش معلم گرفتن تا درسشو پاس کنه. بی خیالی و رفتار آمرانه اش عصبی ام می کند. می گه رشته مو دوست ندارم. جالبه که خودشم نمی دونه چی دوست داره! فقط دلش می خواد سمبل کنه و یک مدرکی بگیره. بعد از اینکه رفت دلم براش سوخت. از عکس العمل من شوکه شده بود. بیچاره منو قبلا تو مهمونی ها دیده بود. طبیعتا چهره خندان من را بیاد می آورد و از "سگ آقای پتی ول" ای که زیر این چهره خندان وجود دارد بی خبر بود! :))
پووف! یکی از دردسرهای شاگرد داشتن اینه که مجبورم اتاقم را همیشه تمیز و مرتب نگه دارم!
*شرمنده. اینروزا دارم یک کتاب دیگه از سلین می خونم. زبان آرگو اش حسابی رو حرف زدنم تاثیر گذاشته!
[Thursday, June 08, 2006]
[
Link] [
]
CopyRight © 2006 Takineh.blogspot