پنجمین نامه برای تارانتا-بابو
  
دیدن
  شنیدن
    اندیشیدن
         دانستن
            دویدن...
دویدن تا آنجا که پای دویدن هست
                سبکبار و سرشار.
دویدن تا آنجا که توان دویدن هست
                رها و سرمست.
ههههی         
تارانتا-بابو                   ههههی 
چه شیرین چیزی است زیستن
چه طرفه لعبتی است زندگی 
تارانتا-بابوزیستن...
بیندیش به من 
به هنگامی که بازوانم حلقه وار بر گرد کپلهای تو،
                                         که سه بار زائیده ای
                                         می پیچد...
"ناظم حکمت"
ترجمه: "ثمین باغچه بان"
+
تارانتا-بابو اسم زنی حبشی است که شوهرش برای تحصیل به ایتالیا می رود. گویا شوهرش کمونیست بوده و در آن دوره دستگیر و اعدام می شود. موقعی که دستگیرش می کنند بسته ای از نامه هایی را که برای زنش (تارانتا-بابو) نوشته ولی نتوانسته بود بدستش برساند را به زن سرایدار می دهد. بعد این نامه ها به دست دوست ناظم حکمت می رسد و او هم نامه ها را که متشکل از سیزده نامه می باشد را برای ناظم حکمت می فرستد چون امکان چاپ و انتشار آنها در ایتالیا غیر ممکن بوده است. اینجوری می شه که نام تارانتا-بابو با جادوی شعر ناظم حکمت به جاودانه ها می پیوندد. شعر بالا قسمتی از پنجمین نامه است. 
+
یادواره ی "ناظم حکمت"
 
[Sunday, June 04, 2006]
                                    
  
[
Link]      [
]
   
 
 CopyRight © 2006 Takineh.blogspot