دو کلمه از مادر عروس
والله دروغ چرا من آخرین باری که بطور جدی فوتبال را دنبال می کردم زمانی بود که در جام جهانی تیم آلمان و آرژانتین به فینال رسیدند. از بازیکنان آلمان هم اسم ماتیوس و رودی فولر یادم مونده. از بازیکنان ایران هم عابدزاده و فرشاد پیوس و سیروس قایقران! یک جورایی فکر کنم مربوط به عهد بوق است! چون تمام هم بازی هام در بچگی پسر بودند بناچار بازی های پسرانه انجام می دادیم که یکی از آنها کارت بازی بود. (تعداد گل خورده و تعداد گل زده...که همشو از حفظ بودم). همیشه هم بر ضد تیم برزیل بودم به دو علت. علت اصلی و اساسی لج بازی و کل کل با برادرم برای اینکه حرصش بدم و علت دومی هم بر می گرده به یکی از پارامترهای شخصیتی ام. همیشه هر وقت چیزی مد بشه و همه طرفدارش باشن من ساز مخالف می زنم! بعد از یک سنی به بعد دیگه تب فوتبال در من از بین رفت و به سیب زمینی ها پیوستم.
امسال برای مبارزه با حس سیب زمینی بودن می خوام موضع خودم را مشخص کنم.
بدین وسیله صادقانه اعلام می دارم اینجانب در جام جهانی 2006 طرفدار تیم ایتالیا می باشم، اونم فقط بخاطر گل روی جناب Totti ! :D
می دونم با این پست تمام خواننده های پسر این وبلاگ را از دست دادم !
+
امروز ساعت 7 یعنی نیم ساعت قبل از بازی بیرون رفتم تا چیپس و دلستر بخرم. جوانان همیشه در صحنه و خستگی ناپذیر در خیابان ایران زمین به ماشیناشون پرچم ایران آویزون کرده بودند. بعضی هاشون هم ماشین هاشون را به رنگ پرچم ایران رنگ کرده بودند و ویراژ می دادن. با خودم گفتم چقدر اعتماد بنفس دارن اینا!حالا مگه قراره حتما ایران ببره ؟ بعد که بازی تموم شد از طرفی هم دلم می سوخت و هم با یاد آوری دماغ سوختشون خندم می گرفت.