تولد جوجو
دقیقا وقتی شپش ها ته جیب آدم تانگو می رقصند پشت سر هم انواع و اقسام بلایای هزینه زا اتفاق می افتند. امروز نسخه های پایان نامه ام را بعد از تصحیح برای صحافی آماده می کردم که پرینترم تیر خلاص را زد و تونرش به رحمت ایزدی پیوست. وقتی کف گیر می خوره ته دیگ حتی حاضر می شم اتحاد و تجزیه هم درس بدم! اگه بدونین چه شکنجه ایه. از بخت نگون من هرچی شاگرد کودن تو این مملکت وجود دارد به تور من می خورد. طرف در عبارت x به توان دو تقسیم بر دو، دو صورت را با دو مخرج ساده می کند! باورتون نمی شه مخرج مشترک ساده نمی تونه بگیره.الان حضور ذهن ندارم ولی گاهی یک سوتی هایی می دن که شاهکاره! خلاصه خیلی سعی کردم که زندگی شرافتمندانه ای را در پیش بگیرم ولی اموراتم با این وضعیت نمی گذرد بنابراین می خوام بزنم تو کار کیک زرد!(:<
شعار هفته :آنچه شیران را کند روبه مزاج
احتیاج است احتیاج است احتیاج
+
تولد جوجو مصادف با نمایشگاه کتاب است. دیدین آدمای قدیمی تاریخ تولدشون را دقیق نمی دونن. مثلا می گن فلانی تو یخ بندون بدنیا اومده یا مثلا موقع برداشت محصول. جوجو هم همینجوره. روز دقیقش یادم نیست ولی از نمایشگاه کتاب خریداری شده. امسال سه سالش شد. امروز صبح بزور کف اتاقم نشوندمش و یک عکس ازش گرفتم. حرف نمی زنه. باهوش، یک کم خجالتی و تا حدودی شیطون است. خنده هاش هم معروفن!
+
از دست ترافیک نمایشگاه کتاب واقعا بتنگ اومدم، کی تموم می شه؟