Tommy

وقتی تو ویترین مغازه دیدمش با خودم گفتم خودشه! این دقیقا همونیه که مدتهاست دنبالشم. فکر کنم فهمید ازش خوشم اومده، چون وقتی هیچکی حواسش نبود یواشکی بهم چشمک زد. رفتم تو مغازه و به بهونه دیدن جنسش چند بار نوازشش کردم و در گوشش گفتم که فردا برمی گردم و از ویترین این مغازه آزادت می کنم. اونوقت حسابی با هم دوست می شیم و قول می دم هر روز برای پیاده روی با همدیگه می ریم باشگاه انقلاب. امروز به قولم عمل کردم. فکر کنم از اونجا خوشش اومده چون حتی وقتی من خسته شده بودم بازم پاهام میل به راه رفتن داشتند. حیف! یک کم بدعکسه. ;)

+

پسر عموم که چند سالی از من کوچکتره بهم می گفت (یک جورایی نصیحتم می کرد) :"سطحتو بیار پایین، برای خودت شادی مصنوعی ایجاد کن!" خودش تو ماشین این آهنگه را گوش می کرد.جان من این آهنگه رو شنیدین؟ ممممممن اگه توتوتوتوتو رو ننننننننبینمت می میرم؟!! چند وقتیه هر جا می رم این آهنگه را می شنوم. تاکسی ها که همه بلا استثنا اینو گذاشتن. یک مدتی که گوش می کنم احساس می کنم مغزم ورم می کند. یک آهنگی هم دارد که انگار سمساری یه. اسم یک سری اشیا را پشت سر هم ردیف می کند. میز، گلدون، گیتار،... موسیقی پاپ وطنی هم گندشو در آورده. اصلا بدآموزی دارد و فرهنگ را خراب می کند! چند وقت پیشا تو تاکسی یارو (خواننده هه) یک نفس داشت نفرین می کرد. جریان از این قرار بود که یارو زمانی عاشق کسی بوده. طرف هم دودرش می کند یا هرکاردیگه ای که باعث می شه یک جای این آقا بدجوری بسوزه. بعد تو این آهنگ هر چی از دهنش درمیاد نثار اون کسی که یک زمانی عاشقش بوده می کند! اونقدر طرفو نفرین کرد که حال من بد شد. یک چیزی تو این مایه ها که خدا کمرتو بشکونه! الهی بدبخت بشی! هرچی با خودم فکر کردم، دیدم من هیچ کدوم این آرزوها را (نفرین ها را) نمی تونم برای بدترین دشمنم هم بکنم چه برسه برای کسی که زمانی عاشقش بوده ام.

[Friday, April 21, 2006]   [Link]   [ ]

CopyRight © 2006 Takineh.blogspot





[powered by blogger]