Father and Son(2004) دومین فیلم از سه گانه خانوادگی الکساندر سوکوروف است که با Mother and Son (1997) شروع می شود و سومین فیلم اش هم Two brothers and a sister است.همونطور که از اسم فیلم معلوم است رابطه بین یک پدر و پسر را نشون می دهد که تفاوت سنی زیادی را ندارند. در جمعمون بین بیننده های این فیلم دو نقطه نظر وجود داشت. اولیش این بود که این فیلم عشق صرف را بین آندو نشون می دهد و تا حدودی پیام مذهبی دارد به این معنی که به پدر آسمانی و پسر اشاره دارد. بطوری که در چند جای فیلم پسر این جمله را تکرار می کند.
"A loving father crucifies, a loving son lets himself be crucified." .
یک نقطه نظر دیگه هم این بود که رگه های Homoerotic در فیلم وجود دارد. پسر خواب های ادیپی می بیند که در آن ها پدر خودش را می خواهد بکشد.صحنه اول فیلم دو تا مرد نیمه برهنه را در حال نفس زدن و در آغوش کشیدن همدیگر نشان می دهد که کاملا معلوم نیست که دو تا Lover هستند یا این که به یکدیگر امنیت می دهند.بعدا معلوم می شود که پسر از خواب بیدار شده و پدر او را تسلی می دهد. در تمام فیلم پدر و پسر خیلی از لحاظ فیزیکی بهم نزدیک هستند و صحنه های مختلفی از عضله های ورزیده مردانه را نشون می دهد، انگار که تاکید بر زیبایی پیکر مردانه داشته باشد. البته خود کارگردان در فستیوال کن در جواب به این سوال که آیا در این فیلم رگه هایی از Homoerotic وجود دارد می گه که این سوال محصول "Sick European minds" است!
نظر من یک چیزی بین این دو نظر بود و معتقدم که حتی اگه کارگردان انکار بکند حتما تو ناخودآگاهش وجود داشته. مثل اینکه منم ذهن مریضی دارم! ;) وقتی همه تو سروکله هم می زدن و بحث می کردن، نظر یکی از خانم ها که روانشناسی خوانده و همیشه نکته های جالبی را گوشزد می کند را پرسیدم. بنظر او کاملا سردرگمی پسر مشهود بود بخاطر اینکه تا مدتها نمی تونست بین عنصر مادینه و عنصر نرینه اش تعادل برقرار کند.
یکی از بچه ها که رشته اش سینما بود گفت من نمی دونم چرا همش روایت ذهن شما را مشغول می کند و به زیبایی های دیگر فیلم توجه نمی کنید. بعد توضیح داد که موقع فیلم برداری برای اینکه رویاگونه بودن را القاء کنند جلوی لنز یک صفحه قرار می دادند روی آن اسپری می پاشیدند تا یک حالت محو به تصویر داده بشه. بنظر من خیلی از نماهای فیلم شبیه نقاشی های امپرسیونیست ها بود. سیال با اتمسفری مه آلود. اون رادیوی قدیمی که ازش موسیقی چایکوفسکی پخش می شد و در جای جای فیلم حضور داشت را هم دوست داشتم. توی یکی از نقد هایی که خوندم یکی در مورد سوروکوف نوشته بود:
"A disciple of Andrei Tarkovsky, Sokurov is a director who works in such a purified, minimalist, stripped-down vein that you begin to wonder just what he's up to. Watching one of his films, you begin to question everything you thought you knew about life, faces and landscape. And then you just get bored. He doesn't give you enough. If Henry James chewed more than he bit off,
Sokurov chews like a master, but there's not much in his mouth."
ضمنا پدره خیلی خوش تیپ بود! :D
+
دیروز با دوستان رفتیم تاتر "
دشمن مردم" به کارگردانی زنجانپور را دیدیم که نویسنده اش هنری ایبسن است. تا حالا تاتری به این بدی ندیده بودم. 180 دقیقه بود که من از دقیقه 30 به بعد نمی تونستم تحملش کنم. کلیشه ای، پر از سکوت های بی جا و خسته کننده، یک عده هنرپیشه نچسب با بازی های نچسب. فقط بازی یک پسره که تو تاتر خرس و خواستگاری نقش خواستگار را بازی می کرد را دوست داشتم. فکر کنم اسمش سینا رازانی یه. حدود یک هفته است که سرماخورده ام. بطور کاملا کلاسیک یعنی شامل گلو درد، تب، عطسه، سرفه و درد سینوس ها. تا حالا سه تا آمپول نوش جان کرده ام. در حالت عادی صدام بم است حالا که اینجوری سرماخورده ام بدتر هم شده! دیشب اصلا حوصله نداشتم و حالم خوب نبود. این تاتره هم حال خرابم را تشدید کرد. در طول تاتر یا غر می زدم یا پامو مثل دم سگ تکون می دادم یا اون ناخدای زاغارت کشتی را مسخره می کردم که پالتوش منو کشته بود.
+
راستی یک عینک طبی Police دیدم که دلمو بدجوری برده. فکر کنم بعد از اون چکمه Camel active این دومین چیزیه که دلمو اینجوری برده. اگه تونستم بر حس مالدوستی و آینده نگری ام غلبه کنم و خودمو اغفال کنم حتما می خرمش. راستی وسطای تاتر سعی می کردم با فکر کردن به اون عینکه به سریع گذشتن زمان کمک کنم!
+
سه دفعه است که تنهایی ماشین را می برم. بزودی میام دنبال همتون بریم موز پسته بخوریم! :))
+
این کامنت دونی ما هم block شده! بلد نیستم چجوری برای خودم کامنت دونی جدید بگذارم. می خواستم بدونم اگه یدونه جدیدشو درست کنم کامنت قبلی هام می پرن؟