Yeni hayat

هوووم! همین حالا فیلم آینه تارکوفسکی تموم شد. چند تا گنجشک و ستاره بالای سرم دارن می چرخن. گیج شده ام. کلی احساس سرخوردگی و کمبود هوش می کنم. اقلا یک بار دیگه باید ببینمش تا بفهمم چی به چیه. من همیشه ترجیح می دم که بدون زیر نویس فیلم ببینم. چون حواس آدمو پرت می کند و کمتر فیلم را حس می کنم. این فیلم هم زبانش روسیه، به ناچار باید زیرنویس هاش را می خوندم و این خودش عامل بزرگی بود تا ارتباطات را از دست بدم!
راستی اسم فیلم (The mirror) به روسی اینجوری نوشته می شه: ЗEPKA۸O و اینجوری خونده می شه: ZERKALO (اگر اشتباه نکنم!)

+

قبل از عید که رفته بودم شهر کتاب، آقاهه پرسید که زندگی نو را خوانده ام؟ منم فکر کردم که منظورش The brave new world نوشته آلدوس هاکسلی است که با نام دنیای زیبای نو ترجمه اش کرده بودند. بعد آقاهه توضیح داد که این کتاب زندگی نو (Yeni hayat) نوشته اورهان پاموک نویسنده ترک است. منم دیروز افتتاحش کردم. اول کتاب اینجوری شروع می شه:

"روزی کتابی خواندم و کل زندگی ام عوض شد. کتاب چنان نیرویی داشت که حتی وقتی اولین صفحه هایش را می خواندم، در اعماق وجودم گمان کردم تنم از میز و صندلی ای که رویش نشسته ام جدا شده و دور می شود. اما با آن که گمان می کردم تنم از من جدا و دور شده، گویی با تمام وجود و همه چیزم، بیش از هر زمان دیگر، روی صندلی و پشت میز بودم و کتاب بر همه چیزهایی که مرا ساخته بودند، تاثیر می گذارد... "

کتاب گیرایی است. بخصوص فصل اولش را جوری نوشته که خواهی نخواهی آدم همسفر شخصیت اصلی داستان می شه. این کتاب هم یک کم گیجم می کنه. فعلا مثل اینکه همه چیز دست به دست هم داده تا من را گیج کنه! عین عقده ای هاچند تا کتاب دیگه را همزمان با این کتاب می خوانم. البته من همیشه عادت دارم که چند کتاب از چند ژاندر مختلف را به موازات هم بخونم.

+

سال پیش، سال نفس گیری برام بود. دچار یک جور مردم گریزی شده ام که می دونم گذراست. اصلا حوصله سوال و جواب ندارم. فقط خونمون را می خوام با تمام امکاناتش. یک بالش و روانداز روی کاناپه جلوی تلویزیون گذاشته ام. تختم را هم جمع نمی کنم که هر وقت دلم می خواد توش مچاله بشم. یا دارم ماهواره نگاه می کنم یا فیلم می بینم یا کتاب می خوانم. هر از گاهی هم سرو گوشی تو اینترنت به آب می دم. حوصله بیرون رفتن ندارم. از بس سال گذشته از صبح تا شب بیرون بوده ام، دلم برای خونه تنگ شده. یا یک چیزی سریع درست می کنم می خورم یا از بیرون غذا می گیرم. تقریبا تلفن ها رو جواب نمی دم. دلم می خواد لذت تو خونه وول خوردن بدون هیچ مسوولیت و کاری تو دلم رسوب بکنه تا در سال جدید سگ دو زدن ها دوباره شروع بشه. هنوز نمی دونم برای چی می خوام سگ دو بزنم. هنوز تصمیم نگرفته ام. فکر کردن به این موضوع که چه غلطی می خوام بکنم بیشتر از هر چیزی بد خلقم می کنه.

+

این sms الان برام اومده! :))
ساله سگ مبارک.
از طرف زمبه، پاکوتاه، سگه آقای پتی ول، بوشوگ، بل، یوگی و دوستان!

[Saturday, March 25, 2006]   [Link]   [ ]

CopyRight © 2006 Takineh.blogspot





[powered by blogger]